و
سلاطين غور طريق مودت و مراعات جوانب مسلوك [1] داشت، سالي چند خود را
در پناه مراعات بداشت و در گذشت. رحمة اللّه عليه، اللهم اظهر بالحق.
الثاني ملك طغان شاه بن ملك مؤيد
پادشاه خوبروي بود. و عشرت دوست عظيم بود، و شب و روز در عشرت و سماع و
مجالست به نديمان و مطربان و اهل عيش بودي، و چون ملك نشاپور از پدر بدو
رسيد، با ملوك اطراف طريق مودت و موافقت و خدمت پيش گرفت، چون از وي مضرتي
لاحق نميشد، همگنان او را زحمت ندادند، مدام در عشرت و رقص و طرب و شراب
بودي، بجهت عشرت و طرب آستين پيراهن خود بقدر ده گز در طول كرده بود، و
جلاجل زرين بسته، و در ميان رقص انداختي، در مدت نزديك در گذشت.
الثالث سنجر شاه بن طغان شاه
چون طغان شاه [2] بتخت نشاپور نشست، با ملوك غور، اتصال معارف فرستاد
و دختر [3] سلطان غياث الدين محمد سام طاب ثراه، بجهت پسر خود سنجر شاه
بخواست، و اكابر و علماء نشاپور بيامدند، و آن عقد منعقد كردند چون طغان
شاه برحمت حق پيوست، تكش خوارزمشاه لشكر به نشاپور آورد نشاپور را ضبط كرد و
سنجر شاه را بگرفت و به خوارزم برد، سلطان غياث الدين ملكه جلالي [4]
را پاي كشاد بر قول امام شافعي رحمة اللّه عليه. و بملك ضياء الدين در غور [5] داد، و سنجر شاه بخوارزم درگذشت. حق تعالي سلطان ما را تا قيام قيامت
باقي و پاينده داراد! و اللّه الباقي، كل شيء هالك [6] و اللّه اعلم.
[1] اصل: ملوك. پ: مانند متن. [2] اصل: سنجر شاه. پ و راورتي: مانند متن [3] اصل: و دختران [4] اصل: حلالي. راورتي: جلالي. [5] اصل: دژغور پ: راورتي در متن، ملك علاء الدين نوشته، و گويد: كه در
سه نسخه ضياء الدين هم آمده. وي (در غور) را بهInGhur ترجمه كرده، حال
آنكه در غور بضم اول تركيب اضافي است. و طوري كه بعد ازين درين كتاب خواهد
آمد گويا در غور يعني گوهر غور لقب اين شخص بود. [6] قرآن، القصص 88.