و چنان تقرير كردند جماعتي ثقات: كه ركن الدين قلج ارسلان در ميان لشكر
مغل است با هلاوء [2] ملعون بطرف آذربيجان، تا عاقبت او بكجا رسد؟ انشاء اللّه خير باشد. الخير ما صنع اللّه.
السلطان طغرل بن طغرل
نسبت اين پادشاهزاده بدو روايت گفتهاند، بعضي روايت كنند: كه او طغرل
بن طغرل [3] ارسلان بن قزلارسلان بود. سلطان طغرل پادشاهزاده بس بزرگ
بود، و عهد دولت وي با دولت سلطان علاء الدين تكش خوارزمشاه معاصر بود، و
جلادت او تا حدي بود، كه هيچ مرد مبارز گرز او را از زمين بر نتوانستي
داشت. و او مرد بلند بالا و با مهابت بود. ثقات چنين روايت كنند: كه موي لب
مبارك او چنان بود، كه از لب بكشيدي و پس گوش نهادي، و او از برادر زاده
بچگان سلطان سنجر بود، و از پدر خرد مانده بود. فرزندان اتابك ايلدكز [4] كه بنده سنجر بود، چون بر عراق مستولي شده بودند، پدر او ضابط عراق
بود، نماند [5] و سلطان طغرل را در قلعه از قلاع عراق حبس كردند، و مادر
او را در حباله خود آورد، و مملكت عراق بتصرف خود باز گرفت چون سلطان طغرل
بحد مردي رسيد، و بغايت جود و شهامت و جلادت موصوف شد، جمعي او را معونت
كردند، و از حبس خلاص يافت و بيرون آمد جمعي انبوه از بندگان پدر و جدش
بخدمت او پيوستند، چتر برگرفت و سلطان شد، بيتي كه در ظهور او گفتهاند، دو
مصراع در قلم آمد. بيت: آوازه به ري رسيد سلطان آمدو ان چتر مباركش به همدان آمد
[1] در متن ترجمه راورتي عنوان (قطب الدين) است. در حاشيه بحواله يك نسخه ركن الدين است [2] اصل باهل او ملعون. پ و متن راورتي: هلاو كه در برخي از نسخ راورتي
هلاكو نيز آمده، در اصل خطي من در مباحث ما بعد اين نام عموما (هلاو) و
گاهي هم بدو واو (هلاوو) است، كه ما املاي قديم را در متن آورديم. [3] راورتي: طغرل بن طغرل بن قزلارسلان. [4] اصل: آن التكين، راورتي: اتابك ايلدگز. [5] اين عبارات پريشان بنظر ميآيد. در (پ) نيز چنين است، شايد سقطي
داشته باشد، در ترجمه راورتي (نماند) را به (چون بمرد) در انگليسي تعبير
كرده است.