دار
الخلافت در ضبط و تصرف او آمد، و سبب آن بود: كه چون بختيار به اهواز آمد،
به جمع كردن اموال بيت المال. سبكتگين چاشني گير كه نايب او بود بحضرت
تركان را جمع كرد، و (با) بختيار خلاف كرد، و ديگران را اخراج كرد، و فساد
آغاز نهاد، و مكابره و مصادره ظاهر گردانيد، و دست بخون مسلمان و حرم خلق
برد. عز الدولة بختيار بن بويه بنزديك عم خود كه امير ري بود اعلام داد،
و مدد طلبيد، و بنزديك پسر عم خود فنا خسرو ابو شجاع كه امير فارس بود
اعلام داد، و مدد لشكري بسيار جمع كرد، فنا خسرو با لشكر فارس بيامد، و ابو
الحسن لشكر خود بفرستاد بمدد ايشان و روي به بغداد بنهادند، سبكتگين با
بزرگان و حشم از بغداد پيش ايشان باز آمد. چون به ديه دعا قول [1] رسيد
رنجور شد، و بعد از چهار روز درگذشت، تركان بغداد منهزم شدند. و أمير
المؤمنين الطائع للّه را با خود از بغداد بجانب نهروان آوردند بحرب فنا
خسرو. بار ديگر منهزم شدند، و بجانب موصل رفتند. فنا خسرو در بغداد آمده و
از حال پسر عم خود بختيار معلوم كرد: كه او پيوسته به لهو و طرب مشغول
ميباشد، و صلاحيت محافظت امور ملك ندارد [2]. بختيار را بگرفت و حبس
كرد. بختيار بنزديك پدر فنا خسرو ابو الحسن بويه كه امير ري بود شكايت
نامه فرستاد: كه مرا پسر تو فنا خسرو بي موجبي بگرفته است و مقيد كرده. پدر
فنا خسرو فرمان داد: تا بختيار را اطلاق كردند، و خود به پارس باز آمد چون
پدرش برحمت حق پيوست، فنا خسرو به بغداد آمد و بختيار را بگرفت و بكشت، و
ملك بغداد و امور دار الخلافت در ضبط آورد، و جبال شرق تا طبرستان از امراء
سامانيان هر روز بيك هزار دينار زر سرخ به مقاطعه گرفت[1] كذا در اصل وپ و راورتي. وي گويد كه ديه عاقول قريهايست در موصل،
ولي ظاهرا دير عاقول خواهد بود كه شهري بود بر مشرق دجله (حدود العالم) [2] اصل: ملك بد كرد. پ: امير ملك ندارد.