از
معارف و ابطال همه او را مطيع بودند، و او را فرزندان شايسته و شجاع در
رسيده بودند أسماؤهم: يكي فخر الدولة علي بن الحسن. دوم مؤيد الدولة بويه
بن الحسن. سيوم فخر الدوله ابي الحسن امير عراق بود، [1] و شمس المعالي
قابوس وشمگير بنزديك او بامان آمده بود و مدد طلبيده، و او به نشاپور آمد.
مؤيد الدوله بن بويه الحسن را با ايشان حربها افتاد، و ذكر آن صابي [2]
در كتاب خود آورده است.
الثالث بختيار بن الحسن بن بويه
چون پدرش در گذشت، او بغداد را در ضبط آورد، و كارها بر جاده پدر بدست
گرفته، و استيلاء تمام يافت. چون ممكن شد، المطيع اللّه از وي التماس نمود:
كه فتنه قرامطه در اطراف ممالك اسلام بسيار شد، آنرا دفع كن و آن قوم را
قلعي كلي واجب دار! بختيار بن حسن بويه بدان فرمان التفاتي ننمود [3]،
ميان خليفه و بختيار منازعت ظاهر شد، چنانچه پسر بويه از مطيع للّه نا ايمن
گشت، و منهيان او را آگاه كردند: كه خليفه با تو غدر خواهد كرد بختيار
فرصتي طلبيد. بروايت تاريخ ابن هيصم، بختيار بويه، جمله علماء و قضات بغداد
را جمع كرد، و خلافت به پسر خود او ابو بكر عبد الكريم تسليم كرد، و او را
الطائع للّه لقب دادند. چون خلافت بر طايع مقرر شد بختيار دختر خود به وي
داد، و بختيار حاجب و نايب خلافت گشت چون بر وي مقرر شد بجانب اهواز رفت،
تا مال و خراج جمع كند، سبكتگين چاشنيگير [4] كه نايب او بود، مخالفت [5] آغاز نهاد، و كار از دست بختيار بيرون كرد.
الرابع فنا خسرو بن الحسن بويه الديلمي
لقب عضد الدولة، در غايت ترفع و تكبر بوده، عقل و شجاعت بكمال داشت و
ضبط ولايت و اصناف حشم او را مسلم گشت. و اموال و خزاين تمام مضافات
[1] راورتي: دوم مؤيد الدوله بويه. فخر الدوله علي امير عراق بود الخ [2] به تعليقات آخر كتاب در شرح حال منهاج سراج به ماخذ و منابع معلومات مولف (ر: 4) [3] اصل: اتفاقي نمود. پ: التفاتي نمود. [4] اين كلمه در اصل خوب خوانده نميشود، در (پ) جانيكر است. از ترجمه راورتي اصلاح شد كه وي معني آنرا جامد اريا شربت دار نوشته. [5] اصل: خلافت.