روان شد. امير اسماعيل بنزديك رافع هرثمه بن اعين كه امير خراسان بود معارف فرستاد، و از حال خود و برادر خبر داد و استمداد نمود. رافع
هرثمه لشكر جرار با آلت و عدت تمام بدان طرف كشيد، و بوجه لطف و شفقت و
مرحمت عاقلانه ميان برادران اصلاح كرد و بازگشت، و امير نصر بسمرقند، و
امير اسماعيل به بخارا باز رفت. چون آن معاني بسمع امير نصر رسيده بود، و
در طبيعت او جاي گرفته،: با لشكر جرار رو به بخارا نهاد و امير اسماعيل از
بخارا بيرون آمد و با او مصاف كرد و قتال كردند در غايت شدت، در شهور سنه
خمس و ستين و مائتين. و امير اسماعيل بر برادر خود امير نصر احمد [1]
ظفر يافت. چون منهزم شد گرفتار گشت، و او را بنزديك اسماعيل آوردند در حال
پياده شد و برادر خود را خدمت كرد و بوسه بر سينه او زد، و شرايط تعظيم بجا
آورد، و او را بحضرت سمرقند بازگردانيد، و خود باسم خلافت بخارا باز آمد، و
مدت ملك نصر بن احمد هژده سال بود. الباقي و الدائم هو اللّه عز و جل.
الثالث اسماعيل بن احمد
چون امير نصر احمد ساماني رحمه اللّه از دار فنا بدار بقا رحلت كرد أمير
المؤمنين المعتضد باللّه، ايالت ممالك ما وراء النهر و آنچه برادرش داشت
امير نصر، به امير اسماعيل ساماني داد، و او را عهد داد و لواء فرستاد. و
او قوت تمام گرفت، و مملكت به او صاف شد، و جمله امرا و اشراف خلق و عوام
او را مطيع گشتند، و چون مرد عالم و عادل بود كارهاء بزرگ بر دست او برآمد،
چنانچه عمرو ليث قصد او كرد بالشكر گران، چنانچه ابن هيصم ميگويد: كه در
لشكر عمرو ليث آن روز كه بحرب اسماعيل ميآمد، هفتاد هزار سوار نيزه دار
بود، تير انداز و شمشير دار، و سلاحهاي ديگر. چون امير اسماعيل از جيحون
عبره كرد، و در بلخ با عمرو ليث مصاف داد، حق تعالي اسماعيل را نصرت بخشيد،
و لشكر عمرو ليث منهزم شد و او اسير گشت و در بند افتاد. امير اسماعيل
عمرو را مقيد بحضرت أمير المؤمنين المعتضد فرستاد، و أمير المؤمنين امير
اسماعيل را عهد ولوا فرستاد