تا
خزاين در تصرف آرند. مهتران لشكر غرور بخوردند، و لشكر را فوج فوج كرده،
بهر شهر و قلعه فرستاد. ذو نواس بنزديك آن قلاع و شهرها كس بفرستاد كه در
فلان روز ميعاد است، كه گاوان سياه بنزديك شما آيند همه را بكشيد! جمله آن
حشم بدان ميعاد كشته شدند. چون خبر به نجاشي [1] رسيد، هفتاد هزار
مرد مقاتله نامزد ابرهه كرد و او را بفرستاد تا يمن را بگرفت، و خلق را
هلاك كرد. ذو نواس چون دانست، كه طاقت مقاومت ندارد، سوار در بحر راند و
خود را غرق كرد و ابرهه ممالك يمن بگرفت و در تصرف آورد، و ملك تبابعه به
آخر رسيد. و از اول عهد الحارث الرائش تا بدين وقت بروايت مقدسي يك هزار و
شش صد و شست سال بود [2]، و اين حال در عهد قباد بود پدر نوشروان. و
اللّه العالم العادل.
الثاني و العشرون ابرهة الاشرم
بن الحسن الصباح [3] صاحب الفيل. چون ابرهة الاشرم بر ممالك يمن
مستولي شد، جمله بلاد را خراب كرد، و خلق را هلاك گردانيد. زن و فرزند
ايشان را اسير و برده كرد، و از جمله غنايم هيچ به نزديك نجاشي نفرستاد. نجاشي
لشكري نامزد كرد و بر سر ايشان مردي را امير گردانيد نام او ارباط [4]،
تا يمن از دست ابرهه بيرون كشد. ميان ابرهه و ارباط مصاف شد و ارباط كشته
شد. چون خبر به نجاشي رسيد، سوگند خورد به مسيح عليه السّلام كه خون ابرهه
بريزد، و موي پيشاني او ببرد، و بر خاك يمن اسپ براند. اين حال چون به
ابرهه رسيد، خوف بر وي غالب شد. هدايا و تحف بسيار فرستاد و تضرع نمود، و
از خوف خون خود را در شيشه كرد و موي پيشاني خود ببريد، و خاك يمن در انبان
كرد، كه خون منست بريز، و بر خاك يمن پاي بنه. چون اين جمله بنزديك نجاشي
رسيد، از ابرهه راضي شد
[1] اصل: نجاسي [2] راورتي 1360 [3] مسعودي: ابرهه الاشرم بن يكسوم. ابن خلدون: ابرهه بن صباح. راورتي: مانند متن [4] طبري: ارياط حمزه و مجمل: ارباط.