گفت:
بعد از آن مردي بيرون آيد، ملك حبشه [1] را بكشد، يمن بگيرد (و بعد او
هم كشته شود، و بعد از آن پيغامبري از عرب بيايد تا ملك يمن بگيرد) [2]
تا قيامت بدست امت [3] او باشد، ولتعه بترسيد، و فرزندان را بعراق و چين
فرستاد و مدت ملك او سي و هفت سال بود، و السلام.
التاسع عشر حسان بن حسان [4]
بن تبع الاصغر، بپادشاهي نشست. ملك پدران خود در ضبط آورد، و با خلق
نيكوئي كرد، و خصمان را مقهور گردانيد، و مدت ملك او هفتاد و هفت سال بود [5]، و اللّه اعلم بالصواب.
بعد از حسان بن حسان پادشاه شد، و او از اهل ملك و خاندان تبابعه نبود
بروايت طبري نام او حنيفه [7] بن عالم بود، دران وقت از تبابعه فرزندان
بزرگ نماند، كه مملكت را ضبط توانستي كرد، و اين ذو شناتر از ابناء اكابر
بود، و با خلق تعدي بسيار كرد، و عمل قوم لوط با فرزندان اكابر آغاز كرد، و
از حسان پسري مانده بود، او را ذو نواس گفتندي در جمال و رعنائي آيتي بود.
چون مراهق شد، خبر جمال و رعنائي او بدين ظالم بردند عليه اللعنه. ذو نواس
را بطلبيد. ذو نواس كاردي با خود ببرد. و بنزديك ذو شناتر رفت. چون ذو شناتر خواست كه دست تعدي باو يازد [8]، ذو نواس گفت: اي
ذو شناتر! تو ميداني: كه بملك را تو احقم، ملك را بتو گذاشتهام مرا بدنام
مكن و بسلامت بگذار! گفت: اگر بمراد من نباشي، سرت بردارم. ذو نواس كاردي
در شكم آن ظالم زد، او را بكشت. و چون
[1] پ: حبشه ندارد. [2] كلمات بين قوسين در اصل نيست، از (پ) گرفته شد. [3] پ: امت ندارد. [4] مجمل: حسان بن تبع بن عمرو. حمزه: حسان بن عمرو بن تبع. [5] راورتي: 70 سال. [6] اصل: دو شناتر، طبري و حمزه و مسعودي و ابو الفدا و راورتي: ذو شناتر. [7] كذا، طبري: لخنيمه ينوف ذو شناتر. قاموس: ذو الشناتر اسمه لخيمه. [8] يازيدن: دست درازي و اراده (فرهنگ نوبهار).