چون برادرش بلاش بتخت نشست، قباد با پنج تن از ابناء ملوك عجم، روي
بتركستان نهاد، چون بحد نيشاپور رسيد، بخانه دهقان فرود آمد، دهقان دختري
داشت در غايت جمال، و آن دهقان از نسل ملوك ما تقدم بود بحوادث روزگار
گريخته و واقعه زده آنجا افتاده بود، و ساكن شده. چون چشم قباد بران دختر
افتاد بر وي عاشق شد و بطريق كه ممكن گشت او را در عقد خود آورد و سه روز
آنجا مقام كرد، بعد از سه روز انگشترين لعل گران قيمت، از بند زربفت ازار
باز كرد و بدان دختر داد، او را همچنان در نكاح خود بگذاشت، و بطرف تركستان
رفت. آن دختر از قباد بار گرفت، و بر سر نه ماه پسري آمد، نوشروان نام
كرد، قباد بعد از چهار سال از تركستان باز آمد و لشكر گران آورد چون بدان
موضع رسيد، نوشيروان و مادرش بودند، پسر را پيش او بردند. درين وقت بلاش
درگذشته بود، خلق عجم رسولان بنزديك قباد فرستادند، او را طلب كردند برفت و
به ملك نشست، و او مرد بسلامت بود و از خون ريختن پرهيز كردي فساد در ميان
خلق بسيار شد، و ازيشان شخصي بيرون آمد، نام او مزدك [1] دعوي پيغامبري
كرد، و تمام دين زرتشت را گفت برقرار است مگر دو چيز: يكي زنان و يكي مال. اين دو چيز ميان خلق مشتركست. جمله مفسدان و سفهاي جوانان بر وي جمع شدند، و كار نسب [2] خلق درهم شد. قباد
سست مزاج بود، بمزدك ايمان آورد، ده سال ازين فساد برآمد، خلق جمع شدند،
قباد را يافتند و حبس كردند، و جاماسپ بحيله خواهر خلاص يافت و بعد از پنج
سال لشكر آورد بيجنگ ملك بگرفت، و چهل سال ملك راند و در عهد خويش
نوشيروان را ولي عهد كرد، و عرب باو مخالف شدند، و از يمن تبع بيامد، برادر
زاده را بجنگ او فرستاد، قباد به هزيمت شد، تا وي آنجا كشته شد. مدت ملك
او چهل و دو سال بود و در عهد او ولادت عبد المطلب بود جد پيغامبر عليه
السّلام، او را از قبايل عرب بمكه آوردند.
[1] در اصل مژدك هم خوانده ميشود. [2] در اصل كار و كسب هم خوانده ميشود، پ: نسب.