نمودي
كه اژدهاست، و داروي آن علت مغز سر آدمي ميساختند، و هر روز دو آدمي
بكشتي، تا نوبت به كاوه آهنگر رسيد، دو پسر او را بكشت و او خروج كرد و
افريدون را بيرون آورد، و ملك ضحاك بگرفت، و جد افريدون پسر جم بود و بنوح
ايمان آورده بود و در كشتي بود و افريدون تاج بر سر نهاد و ضحاك تازي را
بكشت، و مدت ملك او يك هزار سال بود. و اللّه اعلم.
السابع افريدون
آن روز كه افريدون به تخت نشست، اول روز از مهر ماه بود، آنرا مهرگان
نام كردند، و او از فرزندان جم بود، و در روزگار ضحاك هيچكس اسم پدر بر خود
معين نتوانستي كرد، همه به گاو باز خواندندي، و نسبت او با فريدون بن
القيان گاو، بن شهريار گاو، بن بورگاو، بن حنه گاو، بن ميدگاو، بن
ويزهگاو، بن راهه گاو، بن ببرگاو بن جمشيد الملك [1]. چون به تخت
بنشست، و مدت بيست سال كاوه آهنگر لشكركشي كرد و جمله جهان را از براي
افريدون بگرفت او داد و عدل كرد، و هر چه ضحاك بظلم ستده بود او باز داد و
خلق را بعبادت خداي تعالي باز خواند، و از كفر منع كرد و آتش كدها و بت
خانها بر انداخت، و فلاسفه در عهد او كتب ساختند و مدت ملك او پانصد سال
بود. جهان را ميان سه پسر خود قسمت كرد: توران و خزر [2] و سقلاب به تور
داد، و روم و مغرب و خاور به سلم تسليم كرد. و زمين بابل و عجم و عرب و
هند و سند به ايرج داد كه كهتر بود. و بروايت طبري ولادت مهتر ابراهيم عليه
السّلام، در عهد مملكت او بود. و بروايت واضح آنست: كه در عهد نمرود بود. و
اللّه اعلم بالصواب.
الثامن ايرج
ايرج پسر كهتر افريدون بود، او را از ديگران دوستر داشتي، و گويند نام
او ايران بود. چون پدر او را خليفه كرد، برادران او حسد كردند، اتفاق
نمودند و عهد پدر بشكستند. تور از چين و تركستان و خزر [2] و سقلاب لشكر
آورد و سلم از روم و مغرب و خاور حشم جمع كرد، و با هم شدند. ايرج بمصاف
ايشان
[1] اين اسماء عينا از اصل نوشته شد، براي شرح (ر: 11). [2] اصل: حرز.