گويند: عروة ابن حدير و يزيد بن عاصم محاربى و پيروان ايشان كه دوازده هزار تن بودند از لشكر على جدا شده و به «حروراء» دهى نزديك كوفه روى آوردند، و با حضرت على (ع) به مخالفت برخاستند از اين رو آنان را حروريه نامند. سپس به حال اجتماع از كوفه بيرون آمدند و در ناحيهاى بين بغداد و واسط مستقر شدند و از اين زمان معروف به خوارج شدند شوال سال 37 هجرى.
شيعه:
در برابر ايشان دستۀ ديگرى بودند كه بر اطاعت على (ع) پايدار ماندند و خوارج را در رفتارى كه پيش گرفته بودند سرزنش و نكوهش مىكردند و ايشان را از آن روز شيعه على (ع) يا پيروان على (ع) خواندند.
تحكيم حكمين:
در زمان حكمين يعنى ابو موسى اشعرى و عمرو بن العاص در دومة الجندل گرد آمدند پس از گفتگوى بسيار عمرو بن العاص كه مردى محيل بود، ابو موسى را بفريفت و گفت جهان اسلام، از اختلاف بين على (ع) و معاويه مضطرب و آشفته شده است، صلاح مسلمانان در اين است كه هر دوى ايشان را از امارت بركنار كنيم و شخص ثالث صالحى را براى اين كار اختيار كنيم. ابو موسى از سادهدلى گفتههاى او را باور كرده و قرار بر اين نهادند كه هر يك به نوبت بر منبر رفته و موكل خود را خلع كند. چون ابو موسى مردى پير و سالخورده بود. عمرو عاص به وى تعارف كرده و گفت شما پيش از من كه جوانترم بر منبر رويد و موكل خود را عزل كنيد سپس من هم موكل خود را عزل مىكنم. ابو موسى بر منبر رفت و گفت: ما قرار گذاشتهايم كه على (ع) و معاويه را از خلافت و امارت خلع كنيم تا مردم براى خود خليفهاى انتخاب كنند و من اينك على (ع) و معاويه را خلع مىكنم. آنگاه عمرو عاص بر منبر رفت. و گفت: اى مردم شنيديد كه وكيل على (ع) چه گفت؟ و موكل خود را از خلافت عزل كرد. من هم موكل او را خلع مىكنم ولى معاويه را به خلافت تثبيت مىكنم.
نتيجۀ اين حكميت و داورى جز اختلاف بين مسلمين نبود. زيرا پس از ناكثين يعنى عهدشكنان كه اصحاب جمل بودند. قاسطين كه بازگرداندگان از حق و همان لشكريان نيمه را او در جنگ صفين به شمار مىرفتند گروه مارقين كه همان خوارج نهروان باشند بوجود آمدند. على (ع) با مارقين در نهروان جنگيد و هزار