را با فرقۀ معتزله كه بعدها در اسلام پيدا شدند اشتباه كرد.
جنگ جمل:
حضرت على (ع) با هفتصد تن از لشكريان خود از مدينه بيرون آمد در راه كوفه به بصره در محلى به نام ذى قار فرود آمد و در جمادى الآخر سال 36 هجرى در نبردى كه بين او و شورشيان بصره روى داد مخالفان را شكست داد و چون در اين نبرد عايشه بر هودجى سوار بر اشتر بود و مردم را به جنگ تحريك مىكرد از اين جهت اين نبرد را جنگ جمل خواندهاند.
اصحاب جمل پس از شكست از على و كشته شدن طلحه و زبير به شام نزد معاويه رفته و به فرقۀ عثمانيه پيوستند.
جنگ صفين:
چون معاويه بر ضد على در دمشق قيام كرد على (ع) با لشكرى به سوى شام رهسپار شد و در دشت صفين كه در جنوب شهر رقه قرار دارد با لشكريان معاويه روبرو شد. چون معاويه خود را در برابر لشكريان على (ع) ناتوان ديد به تدبير عمرو بن العاص امر داد تا پارههاى قرآن را بر سرنيزه كردند و فرياد برآوردند كه ما هر دو مسلمانيم و بايد به حكمى كه قرآن مىكند راضى باشيم. اين حيله سخت مؤثر افتاد و مردم سادهدل دست از جنگ كشيدند، و نصايح على (ع) در ايشان تأثير نكرد. چون، كار بدينجا رسيد، اشعث بن قيس كندى كه در باطن با على (ع) ميانۀ خوشى نداشت و با قبيلۀ خود در لشكر على (ع) حاضر بود دست از جنگ بكشيد و پيشنهاد كرد كه به سفارت نزد معاويه رود و تعيين كند كه چگونه حكم قرآن را بايد معلوم كرد چون بازگشت، گفت: نظر آن است كه هر يك از طرفين حكمى را تعيين كنند تا وظيفۀ مسلمانان را از روى قرآن بيان نمايند.
شاميان عمرو بن العاص را به داورى خود برگزيدند. عراقيان اشعث و ابو موسى اشعرى را پيشنهاد كردند. چون بين ابو موسى اشعرى و على (ع) سابقۀ خصومت وجود داشت، على (ع) از وكالت دادن به وى خوددارى كرد، و عبد اللّه بن عباس و مالك اشتر را براى اين كار پيشنهاد كرد. ولى مردم قبيلۀ اشعث اصرار كردند كه جز ابو موسى كس ديگرى را نمىپذيرند. على ناچار به حكميت او رضايت داد و قرار شد كه دو حكم در ماه رمضان سال 37 هجرى در دومة الجندل حاضر شده و رأى خود را بدهند.
در هنگامى كه على (ع) از صفين به كوفه بازمىگشت عدهاى از لشكريان او سر به شورش برداشته، حكميت را كارى بر خلاف اسلام دانستند و گفتند