در كتاب تفسير خود به نام مفاتيح الغيب ج 4 ص 193 در صحت اين حديث شبهه نموده است.
از خاورشناسانى كه دربارۀ اين حديث و چگونگى پيدايش آن بحث كردهاند، يكى پالگراو [1]است. كه گويد اين عدد اشاره به هفتاد و دو شاگرد مسيح است كه در انجيل مكرر از آنان سخن رفته است. ديگر اشتاين [2]خاورشناس آلمانى است كه در مجلۀ آلمانى زبان به نام GMDZ قول هفتاد و يك فرقه شدن قوم يهود را به روايت تورات كه موسى هفتاد كس از بنى اسرائيل را برگزيد، رد كرده است. سرانجام گلدزيهر در كتاب العقيدة و الشريعة دربارۀ حديث بحث كرده و در مجلۀ «تاريخ اديان» ادعا نموده كه ثقل حديث بدين صورت اشتباه است، و صورت اصلى آن در صحيح بخارى ج 1 ص 8 چنين آمده است: «الايمان بضع و سبعون شعبة فافضلها قول لا اله إلاّ اللّه و ادناها اماطة الاذى عن الطّريق و الحياء شعبة من الايمان» يعنى «ايمان هفتاد و اند شعبه است كه برترين آنها گفتن لا اله الا الله و پايينترين آنها برطرف كردن آزار از سر راه [مردم]است، و شرم، شعبهاى از ايمان است» . او مىگويد كه: به مرور زمان مقصود از كلمۀ «شعبه» بد فهميده شده و حديث بصورت بالا تحريف پذيرفته است.
اين حديث اگر هم تحريف نشده باشد، ذكر عدد هفتاد در آن دلالت بر بسيارى و مبالغه دارد و نظاير آن در قرآن و سنت فراوان است. منظور رسول خدا، ظاهرا آن بوده كه پيشبينى مىكردند پس از وى مسلمانان به فرقههائى بسيار تفرقه خواهند پذيرفت. غالبا فرقههايى كه در كتب فرق و مذاهب اسلامى از جمله آنها الفرق بين الفرق بغدادى آمده است، ساختگى و بىاصل است، و پيروان اكثر آن فرقهها مردمان آزاد فكرى بودند كه در مقابل عقيدۀ دولتى اشعرى كه از طرف بنى عباس تأييد مىشد مقاومت و ايستادگى مىكردند. زيرا علماى ظاهرى و اشعرى مىكوشيدند كه مخالفان خود را تا آنجا كه بتوانند به كفر و زندقه متهم كنند، و نامهاى مستهجنى بر ايشان بگذارند. چنان كه شيعه را رافضه و پيروان هشام بن حكم را از روى دشمنى از «مجسمه» شمردهاند.
مسلمانان در عصر رسول خدا:
مسلمانان تا آنگاه كه رسول خدا زنده بود در اصول و فروع دين با هم اختلافى نداشتند و اگر در مسائل دينى و امور اجتماعى براى ايشان شكّ و شبههاى پيش مىآمد به آن حضرت رجوع كرده، رفع اشتباه