نام کتاب : معاد و جهان پس از مرگ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 141
نخست عشق سوزانى در درون جان ما ريخته كه لحظهاى از «گاهواره» تا «گور» از ما
جدا نمىشود، گاهى به مطالعه كهكشانها، زمانى به آنچه در كره مريخ مىگذرد، روزى
به آنچه در سلولهاى تن ما وجود دارد، زمانى به اسرار اعماق اقيانوسها و جنگلها،
خلاصه اين محرك ناخودآگاه، لحظهاى از سر ما دست بردار نيست.
جالب اينكه در تعليمات مذهبى (دستگاه خودآگاه آفرينش) نيز دستورى درست همانند
آن مىبينيم كه «اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ الَى
اللَّحْدِ؛ ز گهواره تا گور دانش بجوى» [1] درست همان نداى
آفرينش و فطرت.
بنابراين نه تنها اصل «توحيد» بلكه تمام اصول و فروغ تعليمات انبياء ريشهاى
در فطرت و نهاد آدمى دارد و دستورهاى پيامبران در تمام زمينهها، پرورش دهنده فطرت
و مكمل آن است.
از اينجا يك نتيجه مهم مىگيريم كه اگر در درون فطرت خود علاقه به چيزى يافتيم
بايد بدانيم آن چيز حتماً وجود خارجى دارد.
حالا برگرديم و ريشههاى رستاخيز را در وجود خودمان جستجو كنيم:
2- عشق به بقا
اگر انسان راستى براى فناو نيستى آفريده شده بود بايد عاشق فنا باشد، و از
مرگ- هر چند مرگ به موقع و در سنين بالا- لذت ببرد، در حالى كه مىبينيم قيافه مرگ
(به معنى نيستى) در هيچ زمانى براى او خوشايند نبوده و نيست، نه تنها خوشايند نيست
بلكه، با تمام وجود خود عاشق بقاء و هستى