نام کتاب : مديريت و فرماندهى در اسلام نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 19
«وَ مَكانُ القَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكانُ
النِّظامِ مِنَ الخَرَزِ، يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَاذا انْقَطَعَ النِّظامُ
تَفَرَّقَ الخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذا فيرِهِ أَبَداً؛
موقعيّت فرمانده و قيام كننده به امور دين، مانند كار رشته است كه مهرهها را جمع
مىكند، و پيوند مىدهد؛ اگر رشته بگسلد، مهرهها از هم جدا شده پراكنده مىگردد و
ديگر هرگز به تمامى جمع نخواهد شد!» [1]
«مديريّت» چنان كه در بحثهاى آينده خواهد آمد،
به نيروها «جهت» مىدهد و هم «انگيزه» و هم «سازمان» و هم «كنترل» و «هماهنگى»؛
اصولى كه هر گونه بازدهى در سايه آن صورت مىگيرد.
پيام معروف
اميرمؤمنان على عليه السلام كه در واپسين لحظات عمر، به عنوان يك اساسنامه زندگى
براى همه پيروان مكتبش از بستر شهادت فرستاد، همين بود.
«أوُصيكُما، وَ جَميعَ وَلَدي وَ أَهْلى وَ
مَنْ بَلَغَهُ كِتابى، بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ ...؛
من شما و تمام فرزندان و خاندانم و كسانى را كه اين وصيّتنامهام به آنها مىرسد،
به تقوا وترس از خداوند، و نظم امور خود توصيه مىكنم!» [2]
آنچه در قرآن
در سوره نور درباره مؤمنان راستين آمده كه:
«إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا
بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ
يَذْهَبُوا حَتّى يَسْتَأْذِنُوهُ؛ مؤمنان واقعى كسانى هستند كه
به خدا و رسولش ايمان آوردهاند و هنگامى كه در كار مهمّى با او باشند، بىاجازه
او جائى نمىروند ...» [3] بيانگر يك
دستور انضباطى تشكيلات است كه مسأله اعمال مديريّت را، حتى در