در سوّمين آيه بعد از اشاره به وضع مشركان عرب كه وقتى به آنها گفته مىشد:
از آيات الهى پيروى كنيد، مىگفتند: ما از نياكانمان پيروى مىكنيم،
مىفرمايد:
«اگر از آنها درباره آفرينش آسمانها
و زمين سؤال كنى مىگويند: خالق همه آنها خداست» و عجب اين است كه در مقابل اين
خالق بزرگ سر تعظيم فرود نمىآورند، و به جاى آن در مقابل مجسمهها يا عكسهايى كه
با دست خود ساخته يا ترسيم كردهاند سجده مىكنند زهى نادانى و بىخبرى «الْحَمْدُللَّه بلَ اكْثَرُهُمْ لايَعْلَمُونَ».
اين پاسخى است كه آنها درباره آفريننده آسمانها و زمين مىدهند ممكن است از «فطرت» آنها برخاسته
باشد، و بيانگر اين حقيقت گردد كه تجلّى اين نور الهى در سرشت همه انسانهاست،
آنها اين حكم فطرى را ناديده مىگيرند، و در بيراههها سرگردان مىشوند.
***
در چهارمين آيه باز همين معنا تعقيب مىشود و براى روشن ساختن توحيد فطرى كه در بحرانىترين
حالات در درون جان انسانها تجلى مىكند به سراغ مثال گويايى مىرود «حالتى را كه
بر كشتى سوار شدهاند، و در ميان امواج و گردابها و طوفانها گرفتارند و هيچ
قدرتى نمىتواند آنها را به ساحل نجات برساند» مجسم مىكند، اينجاست كه پردههاى
تقاليد و رسوم خرافى و تعليمات غلط و تربيتهاى نادرست كنار مىرود، فطرت خدا جويى
نمايان و شكوفا مىگردد، و بى اختيار به ياد خدا مىافتند و او را با اخلاص كامل
مىخوانند.
اما همين كه طوفان فرو نشست و به ساحل نجات رسيدند بار ديگر افكار شرك آلود به
قلب آنها هجوم مىآورد و بتها در درون وجودشان جان مىگيرند، چرا پردهها مجدداً
بر فطرت آنها فرو مىافتد.
***
در پنجمين آيه بعد از آنكه توحيد را آيين ابراهيم و انبياى بزرگ ديگرى