آيا «انْا هَدَينَاه السَبِيلَ امَّا شَاكِراً وَ
امَّا كَفُوراً؛ ما راه را به انسان نشان داديم خواه شاكر
باشد، و يا كفران كننده» (انسان 3) نيز ممكن است اشاره به همين معنا بوده باشد،
حدّاقل «هدايت فطرى» در مفهوم كلى هدايت كه در اين آيه آمده است مندرج مىگردد.
***
آيه دوم ناظر به ماجراى «بت شكنى» ابراهيم قهرمان توحيد و محاكمه او از سوى بتپرستان بابل
است، هنگامى كه آنها ابراهيم را در ميان جمعيّت حاضر ساختند و از او پرسيدند: «آيا
تو با خدايان ما چنين كردهاى»؟ او در پاسخ گفت:
«بلكه بزرگشان چنين كرده باشد، از
آنها سؤال كنيد، اگر سخن مىگويند»!
در اينجا آيه مورد بحث مىگويد: «آنها به وجدان خود باز گشتند، و به خود
گفتند: حقا كه شما ستمگريد» (هم به خويشتن ستم كردهايد، هم به جامعهاى كه در آن
زندگى مىكنيد، هم نسبت به ساحت قدّس پروردگار آفريننده خود و بخشنده همه
نعمتها».
گرچه بعضى از مفسّران احتمال دادهاند كه منظور از جمله «فَرَجَعُوا الى انْفُسِهِمْ» اين است كه
آنها يكديگر را ملامت و سرزنش كردند، ولى اين تفسير با ظاهر آيه موافق نيست، و
معناى اوّل صحيحتر به نظر مىرسد.
آرى اين وجدان است كه حتى بتپرستان مغرور و خودخواه را زير ضربات تازيانه
ملامت مىگيرد و آنها را صريحاً محكوم مىكند.
تعبير به «نفس لوامه» در آيه شريفه «وَلا اقسِمُ بالنَفسِ
اللَّوامة؛ و سوگند به وجدان ملامتگر» (قيامت 2) مخصوصاً
با توجه به اينكه آن را قرين روز قيامت قرار داده است، اشاره روشنى به همين
دادگاه درون و وجدان فطرى است.