معرفت اجمالى
نيز دست برداريم و تنها در باب معرفة اللَّه به ذكر الفاظى كه هيچ مفهومى براى ما
ندارد قناعت كنيم، اين همان تعطيل معرفة اللَّه است كه ما آن را قبول نداريم و به
آن معتقد نيستيم، چرا كه قرآن و ساير كتب آسمانى، همه براى معرفة اللَّه و شناخت
خداوند نازل شده است.
مثالهاى
زيادى براى اين موضوع مىتوان ارائه داد، مثلًا ما حقيقت روح را نمىدانيم چيست؟
ولى بىشك ما نسبت به آن معرفت اجمالى داريم، مىدانيم روح وجود دارد و آثار آن را
مشاهده مىكنيم.
در حديث
جالبى از امام محمّد بن على الباقر عليه السلام مىخوانيم كه فرمود:
«كُلَّما مَيّزتموهُ بِاوْهامِكُمْ فى ادقّ معانيه مَخْلُوق مَصْنُوع مِثْلُكُمْ
مَرْدُود الَيْكُمْ؛ هر چيزى را كه با فكر و وهم خود در دقيقترين
معانيش تصوّر كنيد، مخلوق و ساخته شماست و مانند خود شماست، و به شما باز مىگردد (و
خداوند از آن برتر و بالاتر است)». [1]
در حديث
ديگرى از اميرمؤمنان على عليه السلام راه دقيق و باريك معرفة اللَّه با تعبير زيبا
و روشنى بيان شده است، مىفرمايد: «لَمْ يُطْلِع اللَّهُ
سُبْحانَهُ الْعُقُولَ عَلى تَحْديدِ صِفَتِهِ، وَ لَمْ يَحْجُبْها امْواجَ
مَعْرِفَتِهِ؛ خداوند سبحان عقلها را از حدود (و كنه) صفاتش آگاه نساخته و (در
عين حال) آنها را از معرفت و شناخت لازم محجوب و محروم ننموده است».
[2]