حق تجاوز كنند، همه اينها بر چه اساسى است و چرا اينچنين گفته مىشود؟ چه شرايطى بايد وجود داشته باشد تا حق پديد آيد؟ آن شرايط چگونه و از كجا و به وسيله چه كسى تعيين مىشود؟ اين پرسش، مسألهاى است كه در فلسفه حقوق با عناوينى نظير «ملاك ثبوت حق» يا «خاستگاه حق» مطرح مىشود.
3. پاسخ «مكتب حقوق طبيعى»
تا آن جا كه ما مىدانيم، هنوز فيلسوفان بزرگ دنيا پاسخ قانعكنندهاى به اين مسأله ندادهاند. البته پاسخهايى دادهاند، اما پاسخى نيست كه بتوان روى آن ايستاد و از آن دفاع كرد. برخى گفتهاند منشأ حقوق، طبيعت است و طبيعت، اين حقوق را به انسانها مىبخشد؛ مثلا وقتى مىگوييم انسان حق حيات دارد، حق دارد كه غذا بخورد و حيات خود را حفظ كند، اين طبيعت انسان است كه چنين حقى را به او مىدهد. اگر انسان نتواند غذا بخورد و نتواند از حيات خودش دفاع كند، نسل بشر منقرض مىشود و بدين ترتيب اصلا وجود انسان لغو و بىثمر مىشود. آنچه باعث ايجاد انسان و خلق او شده، همان نيز به او اين حق را مىدهد كه ادامه حيات داشته باشد و تكثير نسل كند. بنابراين طبيعت است كه اين حق را به انسان عطا مىكند. اين تعبيرى هم كه اين روزها در جامعه ما متداول است و گفته مىشود «اين حق طبيعى انسان است» از همين جا ريشه مىگيرد. البته ما در تعاليم و فرهنگ اسلامى خودمان چنين تعبيرى را نداريم و اين در واقع از چيزهايى است كه جداى از تعاليم اسلام در بين مردم ما مشهور شده و مسلّم گرفته مىشود كه انسان يك سرى حقوق طبيعى دارد. اما جاى اين بحث و اين پرسش وجود دارد كه واقعاً اين كه «انسانها از يك سرى حقوق طبيعى برخوردارند» چه دليل منطقى و عقلانى دارد و بر اساس چه فلسفهاى است و چه ملاكى دارد؟ آيا اين حقوق طبيعى مطلق است يا محدود؟ مثلا اگر «حيات» حق طبيعى انسان است، آيا اين حق در تمامى شرايط براى او وجود دارد و هيچ استثنايى ندارد؟ اگر ملاك حقوق طبيعى مشخص شود، پاسخ اين سؤال و پرسشهايى نظير آن نيز مشخص مىشود.
در مورد همين حق حيات كه يكى از بندهاى اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز هست، اختلافى اساسى بين ما و دنياى غرب و مجامع ديگر وجود دارد. آنها همه ساله و به مناسبتهاى مختلف ما را به نقض حقوق بشر متهم مىكنند. يكى از موارد نقض حقوق بشر