مىتوانند به اندازه ظرفيت وجودى خويش از «خير مطلق» بهرهمند شوند؛ اما خصوصيت عالم ماده اين است كه موجودات آن با يكديگر تزاحم دارند و خير بعضى با نابودى يا نقصانِ خير ديگر موجودات همراه است. هم عقل و هم تجربه ثابت مىكنند كه خيرات همه موجودات با هم جمع نمىشوند؛ براى مثال، رشد مطلوب انسان به استفاده از گوشت حيوانات وابسته است. اگر انسان گوشت نخورد، لااقل بايد از گياهان استفاده نمايد. گياهى كه از زمين روييده و داراى طراوت و شادابى است، خير آن در بقاى حيات و سرسبزى آن مىباشد؛ اگر انسان آن را براى رفع نياز خود مورد استفاده قرار دهد خير گياه از بين مىرود. در مورد حيوانات نيز همينگونه است. گاو، گوسفند و پرندگان زيبا براى بقاى حيات انسان ذبح مىشوند. در طب قديم براى بعضى بيماران توصيه مىشد كه از گوشت گنجشك استفاده نمايند. بيمار براى بهبود خويش چندين گنجشك را ذبح مىكرد و مىخورد. بنابراين، خير بعضى موجودات فداى خير بعضى ديگر مىشود. همه موجودات در عالَم مادى مىخواهند به آنچه اقتضاى وجودشان است نايل گردند، ولى به دليل تزاحم، ظرفيت دستيابى به چنين كمالى را دارا نيستند. آيا صحيح است به حيات چندين حيوان خاتمه داده شود تا انسان زنده بماند؟ در اين حالت گفته مىشود مصلحت در اين امر بود. سؤال اين است كه اين مصلحت به چه معنا است؟
3. مصلحت از ديدگاه فلسفى
مصلحت از ديدگاه فلسفى به اين معنا است كه وقتى امر بين بقاى يك «موجود كامل» و يك «موجود ناقص» دوران داشته باشد، عقل حكم مىكند كه «موجود ناقص» فداى «موجود كامل» گردد، و نه بالعكس. هر چند موجود ناقص مانند: گياه يا حيوان گناهى نكرده است، ولى در صورت لزوم، براى بقاى حيات انسان حيات آنها ناديده گرفته مىشود؛ چون انسان نسبت به آنها موجود كاملترى است. از آن طرف، مثلا اگر چند گرگ گرسنه هستند، صحيح نيست بگوييم، يك انسان كشته شود تا چند تا گرگ، زنده بمانند؛ چون شرافت و كمال يك انسان، از هزاران گرگ بيشتر است.
بنابراين وقتى مىگوييم، احكام و قوانين اسلامى و اوامر و نواهى خداوند بر اساس مصالح و مفاسد است، بدين معناست كه موجب تحقق «خير اكثر» و «كمال اتمّ» مىگردد؛ مثلا براى