يعنى هم آنچه را تكويناً ايجاد مىكند بر طبق مصلحت انجام مىدهد و هم آنچه را امر مىكند براى رعايت مصلحت است. اكنون اين پرسش مطرح است كه «مصلحت» چيست؟
در محاورات عرفى نيز، اين اصطلاح شايع است. براى مثال، گفته مىشود: اين امر تابع «مصلحت» است، يا فلانى «مصلحت انديشى» مىكند، يا كسانى «مصلحت» را بر «قانون» مقدّم مىدارند. در برخى موارد، مصلحت داراى بار منفى است و مصلحتگرايى نقطه مقابل ارزشهاى ثابت اخلاقى يا قانون تلقى مىشود. در اين حالت، قانونشكنى، رعايت منافع شخصى يا منافع گروهى ترجيح داده شده است.
وقتى مىگوييم: احكام الهى تابع مصالح است، چه مصلحتى ملاك است؟ در اين حالت، دو بحث مطرح است: يكى اين كه ثبوتاً در احكام و قوانين، چه مصلحتهايى بايد رعايت شود؛ ديگر آنكه اثباتاً چه كسى بايد اين مصالح را تشخيص دهد. سخن ما فعلا در باب اثبات نيست بلكه يك بحث ثبوتى در ميان است. پرسش اين است كه وقتى مىگوييم: احكام الهى موافق مصلحتها است، خدا ثبوتاً و در عالم واقع مصلحت چه كسى را رعايت مىكند: مصلحت فرد، يا مصلحت جمع؟ به ديگر سخن، آيا خدا مصلحت خود را ملاحظه مىكند يا مصلحت عالَم هستى را؟
درباره اين بحث نظرات مختلفى ارايه شده كه نقد و بررسى يك يك آنها از حوصله اين بحث خارج است؛ از اين روى فقط به توضيح پاسخى مىپردازيم كه به نظر ما پاسخ صحيح است. البته اين پاسخ به صورتى كه ما در اين جا مطرح خواهيم كرد قبلا در مطالب ديگران ديده نشده است.
ما بر اساس بينش الهى خودمان معتقديم كه خداى متعال جهان را آفريد و عالم هستى، پرتوى از وجود او و تابع اراده او مىباشد. او در خلق و ايجاد عالَم مجبور نبود، بلكه اين افاضه وجود را با انتخاب و اختيار خويش انجام داد. اساس اين آفرينش نيز از آن جهت است كه «عالم هستى در كل» و با توجه به برآيند آن، «خير» است، و چون خداى متعال «خير محض» است و خير را دوست دارد اراده او به ايجاد عالم تعلق گرفته است. عالم هستى در مجموع پرتوى و جلوهاى از همان «خيريت محضى» است كه ذات اقدس الهى اقتضاى آن را دارد. به قول عرفا، عالم هستى جلوهگاه ظهور صفات جلال و جمال الهى است.
در اين ميان، برخى موجودات به گونهاى هستند كه با يكديگر تزاحم ندارند و هر يك