ذهنى ونظريّات از پيش پذيرفته شده، در برداشت از دين است و اين نظريّات نوعاً از مكاتب و گرايشهاى غير دينى و يا حتّى ضد دينى در ذهن پژوهشگران حاصل مىآيد، والاّ اگر اينها نيز برآمده از دين و بخشى از آن بودند هرگز نمىتوانستند با بخشهاى ديگر دين در تنافى باشند.
بنابراين، مىتوان بدعت را نتيجه تفكر التقاطى، و تفكّر مذكور را نتيجه دخالت تمايلات نفسانى و سليقه شخصى در شناخت و تفسير دين دانست.
ناگفته نماند كه آنچه صاحبان تفكّر التقاطى به دين نسبت مىدهند، چون قرين فهم سليم و بىطرفانه از دين و همراه با مقدّمات و شرايط لازم براى اين كار نبوده است، عقلا و شرعاً نه در مورد خود دارندگان اين گونه تفكّر و نه در مورد ديگران حجيّتى ندارد و هرگز نمىتواند پاسخگوى سؤال خداى متعال از چرايى اعمال در آخرت باشد.
ب) مفهوم دين اقلّى و اكثرى
مقصود از دين اقلّى و اكثرى چيست؟ و اساساً قلمرو دين در زندگى بشر در دو فرهنگ اسلامى و غربى كدام است؟
صرف نظر از اين كه هر دين خاصّى چه توصيههايى درباره زندگى بشر دارد، به عنوان نگاه برون دينى اين پرسش مطرح مىشود كه اصولا در چه مسائلى مىبايست از دين انتظار راهنمايى و كمك داشت؟
سه گونه پاسخ به اين پرسش ارائه دادهاند: يكى از اين پاسخها در جانب افراط، ديگرى در جانب تفريط و سوّمى در مسير اعتدال قرار دارد:
پاسخ نخست:
آن كه گفته شود: بشر در تمام شؤون زندگى فردى و اجتماعى خود از كيفيّت غذا خوردن، لباس پوشيدن، خانه سازى و معمارى، نشستن و برخاستن، راه رفتن و خوابيدن و... تا تشكيل حكومت، تعيين وظيفه تك تك دولتمران و چگونگى كشوردارى و نيز بيان مطالب گوناگون علمى، بايد از دين دستورالعمل دريافت كند و بدون مشقّت و تحمّل كمترين رنج تحقيق و مطالعه، بيشترين موفقيت را از طريق دين عايد خود كند.
چنين نگرشى به دين ـ كه دين را موظّف به برآورده كردن همه نيازهاى انسان مىداند ـ نگاه «اكثرى» به دين نام دارد و از آنجا كه بر حسب اين نگرش، دين پاسخگوى تمامى انتظارات