مراتب عالى ترى از حيات روحى دست مىيابد. همين جاست كه بحث تزكيه و تهذيب نفس مطرح مىشود.
تزكيه نفس = جذب و دفع هاى لازم براى تكامل روح
بحث تزكيه در واقع همان بحث جذب و دفع هاى مربوط به روح است. يك درخت براى آن كه خوب رشد كند، ضمن آن كه موادى را از هوا و خاك جذب مىكند، بايد هرس هم بشود و آفات و سموم گياهى مضر هم از آن دور شوند. در مورد انسان هم بايد نظير چنين عملياتى صورت بگيرد و كارى كنيم كه روح صيقل پيدا كند. مقدمه اين كار هم آن است كه انسان نسبت به آن چه براى حيات روحش مفيد است و بايد آنها را جذب كند و نيز نسبت به آن چه براى روحش مضر است و بايد آنها را دفع نمايد، آگاهى پيدا كرده و آنها را بشناسد. بنابراين، گام اول شناخت و معرفت و بيرون آمدن از غفلت و جهالت است. انسان بايد بداند روح او به گونهاى است كه: «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[1] غذاى روح، ذكر و ياد خداست و بين حيات دل و ياد خدا رابطه وجود دارد. همين قلب به گونهاى است كه اگر از آن محافظت نكرده و آفات و سموم را از آن دور نكند چنان فاسد مىشود كه از خدا بيزار مىشود: «اِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلوُبُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ؛[2]و چون خدا به تنهايى ياد شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند منزجر مىگردد.» با اين كه خداشناسى و خداطلبى، فطرى انسان است و طبيعت اولى ما به گونهاى خلق شده كه خدا دوست و خدا آشناست، اما سموم آن چنان آن را منحرف و آلوده كرده كه وقتى نام خدا را مىبرند ناراحت مىشود. همان طور كه طبيعت اولى جسم انسان