طورى است كه وقتى دود وارد حلق و ريهاش مىشود ناراحت شده و با واكنش طبيعى سرفه، آن را پس مىزند، اما با سيگار كشيدن، بلايى بر سر اين جسم مىآورد كه اين بار اگر دود وارد حلق و ريهاش نكند آرام نمىشود! و حتى بالاتر، گاهى سيگار هم كشيده و كاملا اشباع است ولى همين كه پاكت سيگارش تمام شده و سيگار در خانه ندارد خوابش نمىبرد! همان دود تلخى كه خلاف فطرت اوليهاش بود و ناراحتش مىكرد، اكنون مزاج آن چنان منحرف شده كه همان دود همه زندگى اوست و چنان وابستگى به آن پيدا كرده كه شب بدون آن خوابش نمىبرد.
از جمله چيزهايى كه در حيات معنوى انسان مؤثرند، محبت خدا، محبت دوستان خدا و محبت دوستان دوستان خداست، كه بايد در جذب آنها تلاش كند. بر عكس، نسبت به گناه و شيطان و محبت دشمنان خدا و دين بايد دافعه داشت و آنها را از دل دور كرد. براى حيات معنوى انسان، نه تنها گناه بلكه فكر و ياد گناه نيز مضر است و مؤمن اگر بخواهد ايمانش هر چه كامل تر و روحش هر چه متعالى تر شود، نبايد خيال گناه نيز در ذهنش خطور كند. شايد اين حرف ها در زمان ما و با اوضاع و احوالى كه حاكم بر جامعه ماست شبيه افسانه باشد و تصور آن هم براى ما مشكل آيد تا چه رسد بخواهيم آن را تصديق كنيم، ولى به هر حال اين واقعيتى است كه وجود دارد. گر چه من شخصاً به برخى از اين داستان هايى كه نقل مىكنند اعتقاد ندارم و معمولاً عادتم اين نيست كه بخواهم بحث هايم را با داستان اثبات كنم، ولى گاهى براى تقريب مطلب به ذهن، ذكر برخى داستان ها خالى از فايده نيست، لذا يكى از داستان هايى را كه در اين رابطه نقل كردهاند در اين جا ذكر مىكنم.
يك نمونه عالى از جذب و دفع روحى
داستانى است مربوط به سيدمرتضى و سيدرضى كه مشهور است. سيدمرتضى