لمّيت گاهي در مورد ثبوت الشيء است و گاهي در مورد ثبوت شيء لِشيء، و مراد شيخ از «وجود و عدم بحال أو علي الإطلاق» همين است. مثلا ما گاهي سؤال ميكنيم كه سبب موجوديتِ صادر اوّل چيست؟ در اينجا سؤال از موجوديت مطلق است. و گاهي ميپرسيم كه چرا صادر اول، عالِم است؟ در اينجا سؤال از موجوديتِ صفت علم براي صادر اوّل است. در هر يك از اين دو صورت بازهم آن تقسيم قبلي يعني لم اثباتي و ثبوتي راه پيدا ميكند، پس در مجموع چهار قسم لمّيت داريم: لمّ اثباتي در ثبوتِ مطلق، لمّ اثباتي در ثبوتِ غيري، لمّ ثبوتي در ثبوت مطلق، و لمّ ثبوتي در ثبوت غيري.
در موجودي مثل خداوند نسبت به ذات و صفات ذاتي لمّ ثبوتي قابل طرح نيست امّا لمّ اثباتي مطرح ميشود و امّا در ممكنات هر يك از چهار قسم مذكور ـ في الجمله ـ قابل طرحاند. در منطق، برهان لمّي را به مطلق و غير مطلق تقسيم ميكنند. مراد از برهان لمّي مطلق آن است كه در آن، حدّ وسط علاوه بر اينكه علّتِ اثبات است، علّت ثبوتِ اكبر در اصغر و علّت ثبوت مطلقِ اكبر نيز هست يعني سه نوع علّيت دارد: اثبات اكبر براي اصغر، ثبوتِ اكبر در اصغر و ثبوت اكير في نفسه. و مراد از برهان لمّي غير مطلق آن است كه در آن، حدّ وسط علاوه بر اينكه علّتِ اثبات است، فقط علّتِ ثبوت اكبر در اصغر است و نه علّتِ ثبوتِ مطلق اكبر، يعني دو نوع علّيت دارد: اثباتِ اكبر براي اصغر، و ثبوت اكبر در اصغر[1].
بداهت محسوسات
شيخ(رحمه الله) با عبارتِ «بيّنا بنفسه بالحس» اشاره به بداهت قضاياي محسوسه به حسّ ظاهر دارد. مشهور در ميان حكما اين است كه محسوسات ـ مطلقاً ـ جزء بديهياتاند، امّا به نظر ميرسد كه اين مدّعا در مورد محسوسات باطني مقبول است امّا محسوسات ظاهري را نميتوان بديهي دانست، چراكه اولا: امكان وقوع خطا در مقام تطبيق محسوسات بر خارج وجود دارد، و ثانياً: اثبات واقعيت براي مدركات حسي محتاج به مقدّمات مطويّهاي است كه بدون اعتماد بر آنها نميتوان براي محسوسات ارزش و اعتبار شناختشناسانه قائل شد.
مرحوم شيخالرئيس در كتاب تعليقات ميفرمايد:
[1] مؤلف(رحمه الله) در فصل هفتم از همين مقاله در اقسام برهان به تفصيل سخن خواهد گفت.