امّا اگر اين عمر در مقابل چيزى صرف شد و با چيزى معاوضه گرديد كه هيچ بازدهى ارزشمندى ندارد، در واقع سرمايه خود را بيهوده صرف نموده و به هدر دادهايم؛ چرا كه در مقابلش هيچ چيزى كسب نكردهايم. مسلّم است كه اين عمل كار عاقلانهاى نيست، چرا كه آدمى سرمايه گرانقيمتى چون عمر را صرف مىكند، اما در مقابلش هيچ چيزى نمىگيرد. بدتر و احمقانهتر آنجاست كه عمر را صرف گناه كند؛ چون نه تنها چيزى در مقابلش نمىگيرد، بلكه به جاى آن عذاب را براى خود مىخرد؛ يعنى علاوه بر اين كه سرمايه خود را از دست داده، عذاب هم براى خود خريده است. آنچه در اينجا مهم است اين است كه آدمى سعى كند در برابر سرمايهاى كه از دست مىدهد، متاع و بهرهاى بهتر از آن دريافت كند. گاهى انسان در مجلسى مىنشيند و از هر درى سخنى مىگويد و تفاخر نموده، سعى مىكند تا در تمام مسائل اظهارنظر نمايد؛ از مسائل علمى، فلسفى، فقهى، اخلاقى و اجتماعى گرفته تا مسائل مربوط به مهندسى ساختمان، معمارى و پزشكى. چه بسا حالتى متخصصانه به خود گرفته و با بيانى خيلى قاطع و جذّاب ابراز عقيده مىكند كه نه، اينگونه است و آنطور نيست، در صورتى كه اگر كلاه خود را قاضى كند، مىبيند كه در آن زمينه چيزى نمىداند و تنها از روى هواى نفس حرف مىزند. مسلّم است كه اين كار انرژى فراوان و وقت زيادى را از انسان مىگيرد و عمر او را تلف مىكند بدون اينكه هيچ سودى عايد او شود. حال خود قضاوت كنيم، اگر عمر ما صرف اينگونه سخنان بشود بازدهش چه مىشود؟ درباره همه مسائل، از ريز و درشت عالم اظهارنظر كرديم، در حالى كه هيچ كدام آنها را نمىدانستيم. نه تنها در آن امور خبره نبوديم، بلكه حتى اطلاعات اندك هم نداشتيم، ولى چون حرف پيش آمد ما هم چيزى گفتيم. جالب اينجاست كه گاهى اوقات به جنگ و جدال هم كشيده شده و آتش بحث و مجادله داغ و شعلهور مىشود و سر و صدا به گوش فلك مىرسد وليك چه فايده كه چيزى حاصل نشده و نتيجهاى نداشته است. اين مثال، خود يك نمونه كوچكى از هزاران مشغله روزانه است كه براى از دست دادن سرمايه عمر، پيشه خود ساختهايم كه جز حماقت هيچ اسمى ندارد. اينكه آدمى سخنى بگويد كه خودش هم نمىداند چه مىگويد و نمىداند آيا درست مىگويد يا نه و بعد هم به خاطر آن سخن بيهوده درگير جدال و بحث شود و بى آنكه بداند، اصرار كند كه حق همين است كه من مىگويم و شما اشتباه مىكنيد، آيا جز حماقت مىتوان نامى بر آن نهاد؟ اين