جايى براى بالندگى و غرور نيست. اما كسى كه چند مسأله را ياد گرفته است و با طرح چند مسأله و چند جواب از جانب استاد آشنا شده است، مىپندارد كه خيلى چيزها را مىداند، چون گمان مىكند علم همين مقدار است كه او مىداند؛ مثلا مىپندارد علم طب در همين چند مسأله محدود خلاصه مىشود. با اين نگرش مىگويد مسايل زيادى از علم طب را ياد گرفتهام، غافل از اينكه خيلى از مسايل باقى مانده است كه او از آنها هيچ نمىداند. به عنوان مثال يك طلبه نوآموز وقتى چند مسأله صرف و نحو را ياد مىگيرد و صيغه ماضى و مضارع و... را مىآموزد، گمان مىكند كه همه چيز براى او حل شده است. چون تمام آيات قرآن و احاديث ائمه(عليهم السلام) يا فعل ماضى است يا مضارع و يا... و ديگر چيزى نمانده است كه به دنبال تحصيل آن باشد. پس يكى از علل ابتلا به غرور اين است كه توجه نداريم كه چه مجهولات فراوانى هنوز باقى مانده است كه پاسخى براى آنها نداريم و گمان مىكنيم كه مجهولات، همان مقدار بود كه جواب آنها داده شده است و هيچ ابهام و اجمالى نيز باقى نمانده و هيچ مسألهاى بىجواب فروگذار نشده است.
2. عامل ديگر غرور، حبّ نفس است كه باعث مىشود انسان هميشه خوبىهاى خود را ببيند ولى عيبهايش را نبيند. همين عالم در مورد تحصيل علم اينگونه تبيين مىگردد كه تاكنون معلوماتى نداشت و مىدانست كه دست او خالى است و هنرى ندارد. اما وقتى كه چند كلمه از معلومات مختلف را ياد گرفت، اين دانستهها در نظرش بزرگ مىنمايد و مىپندارد تمام آنچه بايد بداند ياد گرفته است. لذا مجهولات خود را فراموش مىكند و اصلا به جهالت خود توجه نمىكند و از آن غفلت مىورزد. در واقع خودخواهى و خودپسندى مانع مىشود تا ببيند كه چه چيزهايى را نمىداند. اگر خواسته باشيم در امور مادى مثال بزنيم، همانند شخص تهى دستى است كه از مال و ثروتهاى دنيا بىبهره و بىخبر است و نمىداند چه چيزهايى وجود دارد و فقط مىداند كه دست او خالى است. حال اگر ثروتى به دست آورد و يا معامله پر سودى انجام دهد و يا ارثى به او برسد و زندگى او آب و رنگى پيدا كند، زود از جاده حق منحرف مىشود. چون آنچه به دست آورده در نظرش خيلى زياد و مهم مىنمايد و گمان مىبرد كه خيلى ثروتمند شده است، ولى توجه نمىكند كه چه چيزهايى را ندارد. اين يك