است و تأثيري در حل مسائل مهم فلسفي ندارد، چنانکه هم قائلين به اصالت وجود اين مسائل را حل کردهاند و هم قائلين به اصالت ماهيت.
ولي اين پندار نادرستي است و چنانکه طي مباحث آينده روشن خواهد شد، حل بسياري از مسائل مهم فلسفي در گرو اصالت وجود است، و راهحلهايي که براساس اصالت ماهيت ارائه ميشود تمام نيست و منتهي به بنبست ميشود. چنانکه در مسئله تشخص ماهيت ديديم که براساس اصالت ماهيت راهحل صحيحي ندارد. البته اين مسئله در مقابل مسائل بسيار مهمي که مبتني بر اصالت وجود ميشود، قابل مقايسه نيست، و اگر بخواهيم همه موارد را در اينجا يادآور شويم، سخن به درازا ميکشد. علاوه بر اينکه بيان ارتباط آنها با اصالت وجود، نيازمند به طرح آن مسائل و نشان دادن نقطههاي حساس آنهاست که ميبايست در جاي خودش بيان شود.
در اينجا فقط به دو مسئله بسيار مهم فلسفي اشاره ميکنيم که هريک به نوبهٔ خود، مبناي مسائل ارزشمند ديگري است: يکي از آنها مسئله عليت و حقيقت رابطه معلول با علت است که نتيجه آن براساس اصالت وجود، عدم استقلال معلول نسبت به علت هستيبخش ميباشد و بر پايهٔ آن، مسائل بسيار مهمي ازجمله نفي جبر و تفويض و توحيد افعالي حل ميگردد، و ديگري مسئله حرکت جوهري اشتدادي و تکاملي است که تبيين آن نيز متوقف بر پذيرفتن اصالت وجود است، و تفصيل آنها در جاي خودش بيان خواهد شد.
بنابراين مسئله اصالت وجود، يک مسئله کاملاً جدي و بنيادي و درخور اهتمام فراوان است، و هيچگاه نبايد دربارهٔ آن مسامحه و سهلانگاري روا داشت.
خلاصه
1. مسئله اصالت وجود يا ماهيت، قبل از صدرالمتألهين بهصورت مسئله مستقلي مطرح نبوده و هرچند در ميان فلسفه پيشين گرايشهايي به يکي ازدو طرف مسئله به چشم