سوي ديگر فرض اين است که آنها علم حصولي به اشياء خارجي هستند، پس چگونه ممکن است که يک علم هم علم حصولي باشد و هم علم حضوري؟
جواب اين است که صورتها و مفاهيم ذهني، خاصيت مرآتيت و بيروننمايي و حکايت از اشياء خارجي را دارند و از آن جهت که وسيله و ابزاري براي شناختن خارجيات هستند، علم حصولي بهشمار ميروند، ولي از آن جهت که خودشان نزد نفس حاضر هستند و نفس مستقيماً از آنها آگاه ميشود، علم حضوري محسوب ميشوند و اين دو حيثيت با يکديگر فرق دارد: حيثيت حضوري بودن آنها آگاهي بيواسطهٔ نفس از خود آنهاست، و حيثيت حصولي بودن آنها نشانگري آنها از اشياء خارجي است.
براي توضيح بيشتر به مثال «آينه» توجه ميکنيم. ما ميتوانيم آينه را به دو صورت بنگريم و به آن نظر بيفکنيم: يکي نظر استقلالي، مثل هنگامي که ميخواهيم آينه بخريم و پشت و روي آن را نگاه ميکنيم که شکسته و موجدار نباشد، ديگري نظر آلي و ابزاري، مثل هنگامي که ميخواهيم صورت خود را در آن ببينيم که در اين حالت گرچه به آينه نگاه ميکنيم، ولي توجه اصلي ما معطوف بهصورت خودمان است نه به آينه. صورتهاي ذهني هم ميتوانند مورد توجه استقلالي نفس قرار بگيرند، و در اين حالت است که ميگوييم با علم حضوري درک ميشوند و ميتوانند وسيله و ابزاري براي شناختن اشياء يا اشخاص خارجي قرار بگيرند، و در اين حال است که ميگوييم علم حصولي هستند. البته توجه داشته باشيد که منظور از اين بيان، تفکيک دو حالت از نظر زماني نيست، بلکه منظور تفکيک دو حيثيت است و لازمهاش اين نيست که صورت ذهني در حالي که علم حصولي براي اشياء خارجي است، براي نفس معلوم نباشد و حيثيت حضوري بودن را نداشته باشد.
راز خطاناپذيري علم حضوري
با توجه به توضيحي که دربارهٔ علم حضوري و علم حصولي و فرق آنها داده شد، معلوم