برخلاف نوسانات و بحرانهايي که براي فلسفه غربي بهويژه در زمينهٔ شناختشناسي پيش آمده، بهطوري که بعد از گذشت بيست و پنج قرن از طول عمر آن هنوز هم نهتنها بر پايگاه محکم و استواري دست نيافته، بلکه ميتوان گفت پايههايش لرزانتر هم شده است. برعکس، فلسفه اسلامي همواره از موضع نيرومند و استواري برخوردار بوده و هيچگاه دستخوش تزلزل و اضطراب و بحران نگرديده است و با اينکه کمابيش گرايشهاي مخالفي در کنار آن به وجود آمده و گهگاه فلسفه اسلامي را درگير کرده، ولي پيوسته موضع قاطع ايشان مبني بر اصالت عقل در مسائل متافيزيکي کاملاً محفوظ بوده، و بدون اينکه از ارج تجارب حسي بکاهند و اهميت بهکارگيري روش تجربي را در علوم طبيعي انکار کنند، بر استفاده از متد تعقلي در حل مسائل فلسفي تأکيد داشتهاند. برخورد با گرايشهاي مخالف و دست و پنجه نرم کردن با منتقدان و جدلپيشگان، نهتنها سستي و ضعفي در ايشان پديد نياورده، بلکه بر نيرو و توانشان افزوده است و چنين بوده که درخت فلسفه اسلامي روزبهروز شکوفاتر و بارورتر، و در برابر حملات دشمنان مقاومتر و آسيبناپذيرتر شده است و هماکنون قدرت کامل بر دفاع از مواضع حقهٔ خويش و پيروزي بر هر حريفي را دارد و به خواست خدا با گسترش امکانات براي ارائه و تبيين نظريات اصولي خود، محافل فلسفي جهان را فتح، و زمينهٔ سيطرهٔ فرهنگ اسلامي را بر کل جهان فراهم خواهد کرد.
گرايشهايي که کمابيش آهنگ مخالفت با فلسفه را داشته، غالباً از دو منبع مايه ميگرفته است: يکي از ناحيهٔ کساني که پارهاي از آراي فلسفي رايج در عصر خودشان را با ظواهر کتاب و سنت ناسازگار ميديدهاند، و از بيم آنکه مبادا گسترش اين افکار موجب سستي عقايد مذهبي مردم شود، با آنها به مخالفت برميخاستهاند؛ و ديگري از ناحيهٔ عارفمشرباني که بر اهميت سير معنوي تأکيد داشتهاند و از ترس اينکه مبادا گرايش فلسفي موجب غفلت و عقبماندگي از سير قلبي و سلوک عرفاني گردد، به آن اهميت نميدادهاند و پاي استدلاليان را چوبين معرفي ميکردهاند.