مورد بررسي قرار گرفته که در آن عصر شايع بوده است و اين مقدار براي پاسخگويي به شبهاتي که نوبهنو از سوي مکتبهاي الحادي القا ميشود کافي نيست، بلکه ميبايست طبق تأکيدات قرآن کريم و سخنان پيشوايان ديني، تلاشهاي عقلاني گسترش يابد تا آمادگي کافي براي دفاع از عقايد حقه و پاسخگويي به هرگونه شبههاي دربارهٔ آنها حاصل شود.
شبههٔ پنجم: بهترين دليل بر نقص فلسفه، اختلافاتي است که در ميان خود فلاسفه وجود دارد و توجه به آنها موجب سلب اطمينان از صحت روش ايشان ميشود.
پاسخ: اختلاف در مسائل نظري هر علمي امري اجتنابناپذير است، چنانکه فقها نيز در مسائل فقهي اختلافاتي دارند، درصورتيکه اينگونه اختلافات، دليل بطلان علم فقه و روش ويژهٔ آن نميشود، چنانکه اختلاف دو نفر رياضيدان هم دربارهٔ يک مسئله رياضي، دليل بطلان رياضيات نيست. توجه به اين اختلافات، بايد انگيزهٔ نيرومندي براي انديشمندان متعهد باشد که بر تلاش و کوشش و استقامت و پشتکار خود بيفزايند تا به نتايج مطمئنتري دست يابند.
شبههٔ ششم: کساني ديده شدهاند که در علوم فلسفي تحقيقات قابل تحسيني داشتهاند، ولي هم در مسائل شخصي و اخلاقي داراي نقطهضعفهايي بودهاند و هم در مسائل اجتماعي و سياسي. پس چگونه ميتوان فلسفه را کليد سعادت فردي و اجتماعي دانست؟
پاسخ: تأکيد بر اهميت و ضرورت فلسفه به اين معنا نيست که اين علم، علت تامه و شرط کافي براي داشتن ايدئولوژي صحيح و رفتار عملي بر طبق آن است، بلکه به اين معناست که شرط لازم براي دستيابي به ايدئولوژي مطلوب ميباشد؛ يعني پيمودن راه راست، متوقف بر شناختن آن است و شناخت راه مستقيم، متوقف بر داشتن جهانبيني صحيح و حل مسائل فلسفي آن، و اگر کسي گام اول را درست برداشت، ولي در گام دوم ايستاد يا منحرف شد، دليل آن نيست که در گام اول هم منحرف بوده است، بلکه بايد علت توقف يا انحراف او را در گام دوم پيجويي کرد.