داشت و آن «مقدار محتمَل» است و حاصلضرب اين دو عامل است که ارزش احتمال را تعيين ميکند. با توجه به اينکه «محتمَل» در اينجا سعادت بينهايت انسان در جهان ابدي است، مقدار احتمال هرقدر هم ضعيف باشد، باز ارزش احتمال بيشتر از ارزش احتمال موفقيت در هر راهي است که نتيجه آن محدود و متناهي باشد.
شبههٔ سوم: چگونه ميتوان به ارزش فلسفه مطمئن بود، درحاليکه دانشمندان زيادي با آن مخالفت کردهاند و حتي رواياتي نيز در مذمت آن نقل شده است؟
پاسخ: مخالفت با فلسفه، از طرف اشخاص مختلف و با انگيزههاي متفاوتي انجام گرفته است. ولي مخالفت دانشمندان آگاه و بيغرض مسلمان در واقع به معناي مخالفت با مجموعه انديشههاي فلسفي رايجي بوده که بعضي از آنها ـ دستکم بهنظر ايشان ـ با مباني اسلامي موافق نبوده است. اگر روايت معتبري هم در نکوهش از فلسفه رسيده بود، قابل حمل بر اين معنا بود. اما منظور ما از تلاش فلسفي عبارت است از بهکار گرفتن عقل در راه حل مسائلي که تنها با روش تعقلي قابل حل است و ضرورت اين کار مورد تأکيد آيات محکمهٔ قرآن کريم و روايات شريفه ميباشد، چنانکه نمونههاي فراواني از اين تلاش در روايات و حتي در متن قرآن کريم ملاحظه ميشود، مانند استدلالهايي که در باب توحيد و معاد در کتاب و سنت شده است.
شبههٔ چهارم: اگر مسائل جهانبيني با روش تعقلي و فلسفي در کتاب و سنت بررسي شده، ديگر چه نيازي هست که ما به کتب فلسفي و مباحث مطرحشده در آنها بپردازيم؛ مباحثي که غالباً از يونانيان اقتباس شده است؟
پاسخ: اولاً، طرح مباحث فلسفي در کتاب و سنت، ماهيت فلسفي آنها را تغيير نميدهد. ثانياً، استخراج اين دسته از مسائل و تنظيم آنها در شکل يک علم هيچ مانعي ندارد، چنانکه در مورد فقه و اصول و ساير علوم اسلامي انجام گرفته است و سابقهٔ اين مباحث در کتب يونانيان و حتي اقتباس از آنها، از ارج اين مسائل نميکاهد، چنانکه حساب و طب و هيئت نيز چنين است. ثالثاً، در کتاب و سنت، تنها شبهاتي