و چون ابن زبير كشته شد حجاج آنرا ويران كرد و دوباره كعبه را همان گونه كه بود ساخت و تا امروز ( قرن سوم هجرى - م ) بر همان اساس است .
دعوت براى خلافت خاندان على عليه السلام : [ از طرف مختار ] گويند ، مختار پسر ابو عبيد ثقفى در كوفه با شيعيان بنى هاشم آمد و شد داشت و ايشان هم پيش او رفت و آمد مىكردند ، مختار آنان را دعوت مىكرد كه با او براى انتقام گرفتن از خون حسين ( ع ) قيام كنند و گروه زيادى دعوت او را پذيرفتند كه بيشتر از قبيله همدان بودند و گروه بسيارى از ايرانيان كه در كوفه بودند و معاويه براى ايشان مستمرى تعيين كرده و معروف به حمراء ( سرخ جامگان ؟ - م ) بودند و شمارشان حدود بيست هزار مرد بود با او همراه شدند .
در آن هنگام عبد الله بن مطيع از سوى ابن زبير فرماندار كوفه بود و به مختار پيام داد اين گروههايى كه صبح و شام پيش تو مىآيند چيست ؟ مختار گفت اين جا بيمارى است كه مردم به عيادت او مىآيند .
مختار همچنان بود تا اينكه برخى از خيرخواهان باو گفتند بر تو باد كه ابراهيم بن اشتر را استمالت و به خود نزديك كنى كه اگر او بر هر كارى با تو همراهى كند پيروز مىشوى و به خواسته خود دست مىيابى .
مختار گروهى از ياران خود را فراخواند كه پيش او آمدند و در حالى كه نامه اى در دست داشت كه با سرب مهر شده بود گفت بياييد با هم پيش ابراهيم پسر اشتر برويم .
شعبى مىگويد من هم از كسانى بودم كه پيش مختار رفتم و ديدم سرب آن نامه سپيد و درخشان است و چنين پنداشتم كه بايد آن نامه را شب پيش با سرب مهر كرده باشند ، شعبى مىگويد ، من و يزيد بن انس اسدى و احمر بن سليط و عبد الله بن كامل و ابو عمره كيسان آزاد كرده قبيله بجيله كه مردم مىگفتند پناهنده ايشان است و بعد هم رئيس شرطه مختار شد همراه مختار حركت كرديم ، گويد به خانه ابراهيم پسر اشتر رفتيم و او در صحن خانه خود نشسته بود و چون بر او سلام داديم دست مختار را گرفت و او را همراه خود بر مسند خويش نشاند .