(39) - ارتباط ميان اصل عدم تناقض و اصل اين
همانى در پاورقى شماره 7 همين كتاب توضيح داده شده است.
(40) - كلمه اتصال و انفصال به سه معنى عرفى
و رياضى و فلسفى بكار مىرود كه بيان مؤلف محترم در توضيح آنها روشنى لازم را
ندارد لذا ما در اينجا به توضيح آن مىپردازيم.
1- معنى عرفى اتصال: عامّه مردم لغت اتصال را
گاهى در مورد دو چيزى به كار مىبرند كه داراى يك انتها باشند. مانند دو خط يا سطح
كه داراى نهايت باشند. مثلا دو خطّى كه يك زاويه ايجاد مىكنند در نقطه زاويه با
هم اشتراك دارند و لهذا گفته مىشود اين دو خط به هم متّصلند.
و گاهى اين كلمه را در مورد دو چيز به كار مىبرند كه ميان آنها چيز
ديگر قرار نگرفته است. مثلا اگر نوك قلم روى كاغذ قرار بگيرد گفته مىشود اين قلم
متصل به كاغذ است.
و گاهى در مورد اشيائى به كار مىبرند كه به يكديگر بسته شدهاند به
طورى كه با حركت هر يك از آنها آن ديگرى حركت كند. مثلا در مورد حلقههاى زنجير و
يا واگنهاى قطار گفته مىشود اينها به يكديگر متّصلند، يعنى طورى هستند كه با
حركت هر يك، ديگرى اجبارا حركت مىكند. در اينجا با اينكه ميان اولين واگن و آخرين
واگن واگنهاى ديگرى فاصله است كلمه اتصال به كار برده مىشود (اگر چه بنظر مىرسد
كه دو اصطلاح عرفى اخير به همان اصطلاح اول بازگردند.)
2- مفهوم رياضى اتصال: علماء رياضى كه موضوع بحثشان كميّات
است. كميّت را دو نوع يافتند. كمّ متّصل و كمّ منفصل. اين دانشمندان اول مفهوم
كميّت را شناختند كه به معنى قابليّت شىء است براى انقسام و تجزيه فرضى در مقابل
كيفيّت و ساير جواهر و اعراض كه هيچ كدام چنين خصوصيّتى ندارند. سپس كميّت را دو
نوع يافتند: نخست كميّتهائى كه ميان اجزاء و اقسام آنها «حدّ مشترك» مىتوان فرض
كرد. يعنى ميان هر دو جزء نهايتى مىتوان فرض كرد كه هم نهايت اين جزء باشد و هم
نهايت جزء ديگر. مثلا خط كميّت است ولى كميّت متصل است يعنى اگر خطّى را در ذهن
خود به دو نيم خط تقسيم كنيم يك نقطه را خواه ناخواه فرض كردهايم كه هم به اين خط
تعلّق دارد و هم به آن يكى. هم انتهاى اين يكى شمرده مىشود و هم ابتداء آن يكى.
ولى عدد چهار يا پنج و يا هر عدد ديگر نيز كميّت است اما كميّت منفصل، يعنى كميّتى
كه ميان ابعاض و اجزاء آن حدّ مشترك كه هم به اين جزء تعلّق داشته باشد و هم به
جزء ديگر نمىتوان فرض كرد. مثلا عدد چهار تقسيم مىشود به دو و دو يا عدد پنج
تقسيم مىشود به دو و سه، و دو جزء حاصل از اين عدد به هيچ وجه حدّ مشترك ندارند
چنان كه واضح است.
اتّصال به اين معنى را عرف نمىشناسد، اين مفهوم مفهومى است كه علماء
رياضى آن را درك مىكنند.
3- مفهوم فلسفى اتّصال: منظور از اتصال در
فلسفه پيوستگى و امتداد كمّى است كه در جسم وجود دارد. فلاسفه متّفقا (حتّى
ذيمقراطيس كه جسم را مركّب از ذرّات صغار صلبه مىداند، به اتّصال فلسفى در نهاد
همان ذرات اعتقاد دارد) در جهان جوهرى وجود دارد كه در ذات خود پيوسته است يعنى
حقيقتش امتداد و كشش در سه جهت است. اين جوهر همان است كه صورت جسميه و يا اتّصال
جوهرى مىخوانيم. لازمه چنين وحدت اتصالىاى وحدت شخصيه است يعنى هر متّصل جوهرى
شخص واحد است نه اشخاص متعدد.
فرهنگ فلسفى 705 ضمائم
(41) - بر خلاف تصوّر مؤلف محترم نظريه
تواطؤ وجود به آن معنى كه در متن تعريف شده است با نظر به تشكيك وجود هيچ گونه
تعارض و تقابلى ندارد و بلكه يكى از مبادى تشكيك وجود اين است كه مفهوم وجود بر
همه موجودات به يك معنى اطلاق مىشود يعنى اطلاق وجود بر خدا و مخلوق يا واجب و
ممكن به يك معنى است. اين نظريه اشتراك معنوى وجود است كه درباره مفهوم وجود به
بحث مىپردازد و يكى از پايههاى اثبات اصالت وجود است. و ليكن مسأله تشكيك وجود
به حقيقت هستى نظر مىكند كثرت و اختلاف در هستى را ناشى از مشكك بودن هستى
مىداند و متأخر است از مبحث اصالت وجود.
در اين دو مسأله هستى از دو جهت كاملا مختلف و به دو اعتبار مورد بحث
است. در مسأله اشتراك معنوى وجود مفهوم هستى و در مسأله تشكيك وجود حقيقت وجود
موضوع بحث است.
(42) - مطابق نظر برخى حكماى اسلامى از جمله
شيخ اشراق و صدر المتألّهين و نيز طبق نظر عرفاى اسلامى مثال يا موجود مثالى
مرحلهاى از هستى است كه امرى نيمه مجرّد است. نه مجرد تام است مثل عالم معقول و
نه جسمانى محض است مثل عالم طبيعت. اين عالم كه متوسط ميان عالم عقول مجرده و عالم
طبيعت است احيانا «ملكوت» ناميده مىشود. اين عالم از قوه و حركت و زمان و مكان
مجرّد است امّا از ابعاد و ساير عوارض جسم مجرد نيست. يعنى جسمانى هست ولى مادّى