اين چنين تعبيرى درست مثل اين است كه مثلا كلمه تن كه يك وقت به معنى
بدن در مقابل روح بكار برده مىشود كه شامل همه اندامهاى انسان از سر تا پا است و
بعدا اصطلاح ثانوى پيدا شود و فقط بر بدن بدون سر اطلاق شود، آنگاه براى برخى اين
توهم پيدا شود كه سر انسان از بدن انسان جدا شده است. يعنى يك تغيير و تحوّل لفظى
با يك تغيير و تحوّل معنوى اشتباه شود. و نيز مثل اين است كه كلمه «فارس» كه يك
وقت به همه ايران اطلاق مىشده است و امروز به استانى از استانهاى جنوبى ايران
اطلاق مىشود، كسى پيدا شود و گمان كند كه استان فارس از ايران جدا شده است.
داستان جدا شدن علوم از فلسفه نيز از همين قبيل است. علوم روزى تحت نام عام فلسفه
ياد مىشدند و امروز اين نام اختصاص يافته است به يكى از اين علوم. اين تغيير نام
ربطى به جدا شدن علوم از فلسفه ندارد. علوم هيچ وقت جزء فلسفه بمعناى خاص اين كلمه
نبوده است تا جدا شود. به عبارت ديگر علومى چون رياضيات و طبيعيات هم جزء فلسفه
است و هم غير از فلسفه است. جزء فلسفه است هنگامى كه فلسفه به معنى عام آن در نظر
گرفته شود. همان طور كه تغيير نام يك خيابان طويل و اطلاق آن بر جزئى از آن خيابان
به معنى جدا شدن و انقسام آن خيابان نيست، انتقال نام «فلسفه» از كل علوم عقلى به
جزئى از آن علوم نيز، مستلزم انقسام و قطع ارتباط ميان علوم عقلى نيست.
(31) - برهان صديقين برهانى است كه در آن
هيچ مخلوقى واسطه اثبات خداوند قرار نگيرد. به قول بو على برهانى است كه به خدا
استدلال شود نه بر خدا. بو على برهان معروف خود را كه از راه تقسيم موجود به واجب
و ممكن و نيازمندى ممكن در وجود به مرجّح و امتناع دور و تسلسل علل وارد شده است،
«برهان صدّيقين» مىخواند. لكن صدر المتألهين اين برهان را كمال مطلوب نيافته است
لهذا برهان بو على را در رديف ساير براهين (برهان از طريق حدوث و برهان از طريق
حركت) دانسته است.
به اين دليل كه در اين برهان «امكان» كه از خواص ماهيّات است واسطه
واقع شده است. و خود وى برهانى اقامه كرده كه حتّى «امكان» نيز واسطه اثبات خداوند
قرار نگرفته است.
و امّا آنچه در ميان فلاسفه غرب به برهان وجودى يا برهان صدّيقين
معروف گشته و مبتكر آن آنسلم مىباشد، اساسا برهانى مخدوش و استدلالى باطل است كه
راه به جائى ندارد. در توضيح برهان صدر المتألهين و نيز بىپايه بودن برهان صديقين
آنسلم و دكارت رجوع كنيد به پاورقىهاى مقاله چهاردهم «اصول فلسفه و روش رئاليسم».
* برهان صديقين برهانى است كه در آن هيچ مخلوقى واسطه اثبات خداوند
قرار نگيرد. به قول بو على برهانى است كه به خدا استدلال شود نه بر خدا. بو على
برهان معروف خود را كه از راه تقسيم موجود به واجب و ممكن و نيازمندى ممكن در وجود
به مرجّح و امتناع دور و تسلسل علل وارد شده است، «برهان صديقين» مىخواند. لكن
صدر المتألّهين اين برهان را كمال مطلوب نيافته است لهذا برهان بو على را در رديف
ساير براهين (برهان از طريق حدوث و برهان از طريق حركت) دانسته است.
به اين دليل كه در اين برهان «امكان» كه از خواص ماهيّات است واسطه
واقع شده است. و خود وى برهانى اقامه كرده كه حتّى «امكان» نيز واسطه اثبات خداوند
قرار نگرفته است.
و امّا آنچه در ميان فلاسفه غرب به برهان وجودى يا برهان صديقين
معروف گشته و مبتكر آن آنسلم مىباشد، اساسا برهانى مخدوش و استدلالى باطل است كه
راه به جائى ندارد. در توضيح برهان صدر المتألّهين و نيز بىپايه بودن برهان
صديقين آنسلم و دكارت رجوع كنيد به پاورقىهاى مقاله چهاردهم اصول فلسفه و روش
رئاليسم.
(32) - تقسيمات قضيه حمليه به اعتبار موضوع
به اين شكل است كه: قضيه حمليه در ابتدا تقسيم مىشود به قضاياى شخصيه (مخصوصه)،
مهمله، طبيعيّه و محصوره. در تقسيم بعدى قضاياى محصوره تقسيم مىشود به قضاياى
كليه و جزئيه.
قضاياى كليهاى كه موجبه نيز هستند تقسيم مىشوند به قضاياى ذهنيه،
خارجيه، حقيقيّه. قضيّه ذهنيه آن است كه موضوع فقط در ذهن موجود باشد مثل: «هر
اجتماع نقيضينى مغاير اجتماع مثلين است». قضيه خارجيه آن است كه موضوع آن افراد
متحقق و بالفعل در خارج باشند. قضيه حقيقيه آن است كه در آن حكم متعلّق است به
طبيعت كلّى. در طبيعت كلى هيچ محدوديتى نيست كه افرادش در خارج بالفعل موجود باشند
يا نه. مثل اينكه بگوئيم «هر آهنى در اثر حرارت منبسط مىشود». در اينجا آهن مورد
نظر آهن موجود بالفعل در زمان حاضر نيست بلكه آهنهاى در گذشته و آهنهاى در آينده
نيز مشمول اين حكم هستند.
بعد از اين تقسيم خود قضاياى حقيقيه به قضاياى بتيّه و لابتّيه تقسيم
مىشود. قضاياى حقيقيهاى كه موضوع آن ممتنعات است قضاياى لابتيّه ناميده مىشوند.
مثل قضيه: «هر معدوم مطلقى غير قابل اخبار است».