responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 435

با هم بر دو حد (س) و (ع) صادق باشند، مانند معادله زير:

(س ن 1 ع)* (س ن 2 ع) س (ن 1 ن 2) ع‌ 2- ضرب (Mode عبارت است از اختلاف قضايا در كم و كيف، در هر يك از اشكال قياس. مثل قياس زير كه ضرب اول از شكل اول است:

هر جسمى مركب است.

هر مركبى حادث است.

پس هر جسمى حادث است.

قياس فوق مركب است از دو مقدمه موجبه كليه كه نتيجه آن يك موجبه كليه است.

تمام ضرب‌هاى منتج قياس، 19 ضرب است كه 4 ضرب متعلق به شكل اول، 4 ضرب متعلق به شكل دوم، 6 ضرب متعلق به شكل سوم و 5 ضرب متعلق به شكل چهارم است. (رجوع كنيد به حد، قضيه، شكل، قياس)

ضرورت‌

فارسى/ هرآينگى‌

فرانسه/Necessite

انگليسى/Necessity

لاتين/Necessitas

ضرورت در لغت به معنى نياز و سختى و شدتى است كه نمى‌توان از آن درگذشت. در اصطلاح فيلسوفان اسم چيزى است كه وجوب يا امتناع شى‌ء توسط آن تعيين مى‌شود.

ضرورت ايجابى به معنى وجود و ضرورت سلبى به معنى عدم است.

ضرورت يكى از مقولات كانت است و در مقابل امكان خاص (Contingence( قرار دارد و به دو قسمت مطلق و شرطى تقسيم مى‌شود. اگر ضرورت مطلقه باشد، مقيد به هيچ شرطى نيست، مثل ضرورت ما بعد الطبيعى و ضرورت رياضى محض. چنين ضرورتى ذاتا متضمن امتناع نقيض خود يا عدم خود است، و به صرف تحليل يا استنتاج عقلانى تحديد و تعيين آن به نحو پيشينى ممكن است.

اما اگر ضرورت شرطى باشد، دال بر امتناع نقيض خود يا عدم خود نيست، بلكه دلالت مى‌كند بر اتصاف شى‌ء به ضرورت، در شرايط معينى. مثلا: الف مساوى ج نيست مگر اينكه هر دو مساوى ب باشند. حال اگر فرض كنيم كه الف ب و ج ب است لازم مى‌آيد كه الف مساوى ج باشد.

پس ضرورت اين قضيه تابع صدق دو قضيه فوق است.

مثال ديگر: اگر بگوييم ديگ زودپز تحت فلان درجه از فشار منفجر مى‌شود، اين سخن دال بر اين است كه انفجار تابع شرايط معينى است. و بالاخره مثل اينكه بگوييم: كار امرى ضرورى براى رستگارى در زندگى است، دال بر اين است كه زندگى مرفه مشروط به كار است. مثال اول دال بر ضرورت منطقى است يعنى ضرورتى كه مبتنى بر اصل تناقض است. مثال دوم دال بر ضرورت طبيعى است. يعنى ضرورت تجربى يا ضرورت امر واقع. مثال سوم دال بر ضرورت معنوى يا ضرورت اخلاقى است كه ضرورت نظام آرمانى‌ست.

بايد اين مطلب را اضافه كنيم كه ضرورت معنوى ايجاب نمى‌كند كه نقيض شى‌ء عقلا يا واقعا محال باشد، بلكه ايجاب مى‌كند كه احتمال وقوع نقيض آن، ضعيف باشد.

مانند پيروزى دانشجو در امتحان و فوت يك نفر از ميان ده هزار نفر در طول يك سال و دست يافتن انسان به مقام اجتماعى متناسب باارزش و درجه عقل و خرد خود. اينها همه از نوع ضرورت معنوى است نه ضرورت طبيعى.

در نظر لايب نيتس ضرورت معنوى حد وسط بين ضرورت مطلق و آزادى مطلق است.

قوام اين ضرورت به اين است كه موجود عاقل نمى‌تواند يكى از دو طرف ممكن را برگزيند مگر اينكه آن را بهتر و برتر و شايسته‌تر از طرف ديگر بداند. از همين قبيل است ارتباط افعال انسان و تمايلات او با مبادى و علل طبيعى آنها.

اگر اين ارتباط مطلق باشد، تمام افعال انسان چنانكه پيروان مذهب جبر معتقداند، ضرورة لازمه علل خارجى آنهاست. اما اگر ممكن و نسبى باشد، بعضى افعال انسان، چنانكه پيروان مذهب قدريه و ديگران، معتقداند، ناشى از اختيار اوست.

(رجوع كنيد به جبريه، حتميه، قدر)

ضرورى‌

فارسى/ هر آينه‌وار

فرانسه/Necessaire

انگليسى/Necessary

لاتين/Necessa rius

نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 435
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست