ضد به معنى مخالف و منافى است و به هر موجودى اطلاق مىشود كه در
خارج از لحاظ نيرو و توان مساوى موجود ديگرى باشد كه در مقابل آن ممانعت كند، و يا
به موجودى اطلاق مىشود كه در موضوع شريك موجود ديگرى باشد و در پى آن درآيد، به
نحوى كه اگر يكى از آنها قائم به موضوع مشترك باشد، دومى را دفع كند. به اين جهت
گفتهاند: دو ضد عبارت از دو صفت مختلف است كه در پى يكديگر وارد موضوع واحد شوند
و با هم جمع نشوند مانند سفيدى و سياهى و ترس و بىباكى.
فرق دو ضد و دو نقيض اين است كه دو نقيض، اجتماع و ارتفاعشان نشايد
مانند وجود و عدم و حق و باطل، در حالى كه دو ضد اجتماعشان نشايد اما ارتفاعشان
شايد. اگر دو چيز در يك صفت نوعى، بطور متفاوت مشترك باشند و بهره يكى از آنها از
اين صفت بيشتر از ديگرى باشد، اين دو شىء ضد يكديگر خواهند بود. مثل سريع و بطيء
و بعيد و قريب، و نيز اگر دو شىء در جهت مخالف يكديگر حركت كنند، حركت هر يك از
آنها ضد حركت ديگرى است.
اگر اختلاف دو ضد در امور ظاهرى باشد مثل اختلاف سفيدى و سياهى، درك اختلاف
آنها توسط شهود حسى ممكن است، اما اگر اختلاف آنها در صفات عمقى و باطنى آنها
باشد، مانند بىباكى و ترس، درك اختلاف آنها فقط توسط عقل ممكن است.
همچنانكه تضاد بين اشياء موجود در خارج برقرار است، بين تصورات ذهنى
نيز برقرار است. گفتهاند كه دو ضد هميشه از يك جنساند و در جنس و نوع با هم
برخورد مىكنند.
دو قضيه متضاد به قضايائى اطلاق مىشود كه هر دو كلى، در موضوع و
محمول مشترك و در سلب و ايجاب متفاوت باشند. مثل دو قضيه زير: هر انسانى كاتب است
هيچ انسانى كاتب نيست.
از دو قضيه فوق ممكن نيست هر دو صادق باشند اما ممكن است هر دو كاذب
باشند.
دو متغير متضاد به متغيرهائى اطلاق مىشود كه نقطه آغاز هر يك از
آنها نقطه پايان ديگرى باشد.
تضاد عبارت است از صفت دو حالت فكرى كه يا همزمان موجود باشند يا در
پى يكديگر موجود شوند و تقابلى كه بين آنهاست، وجه امتياز آنها باشد؛ مانند تضاد
بين رنگهائى كه يكديگر را كامل مىكنند.
تداعى تضاد يكى از قوانين تداعى است كه ارسطو به آن اشاره كرده و بر
سه نوع است: تداعى تضاد، تداعى اقتران و تداعى تشابه.
استدلال توسط تضاد عبارت است از انتقال از تقابل بين مقدمات به تقابل
بين نتايج. اما اين استدلال نمىتواند قانون تمام باشد زيرا ممكن است نتيجه صحيح
از مقدمات فاسد به دست آيد و نيز ممكن است دو قضيه متضاد نتيجه واحد داشته باشند.
(رجوع كنيد به تداعى، تضاد، تقابل، تناقض)
ضرب
فارسى/ ضرب
فرانسه/Multiplication ,Mode
انگليسى/Multiplication ,Mood
لاتين/Multiplicatio ,Modus
ضرب در لغت به معنى مثل، صنف، شكل و نوع است.
مثلا مىگويند ضروب پوششها يعنى اشكال آن، ضروب كالاها يعنى اصناف
آن، و ضروب بهرهها يعنى انواع آن.
1- ضرب ( (Multiplication در رياضيات عبارت است از دو برابر كردن يكى از
دو عدد توسط ديگرى. ضرب منطقى يكى از اعمال فكرى است كه در حدود و قضايا و نسب
منطقى به كار مىرود. حاصل ضرب منطقى دو مفهوم مثل (س) و (ع) عبارت است از مجموع
افراد منسوب به دو نوع (س) و (ع). اين ضرب را در قالب (س* ع) يا در قالب (س- ع)
نشان مىدهند. مثلا:
لوزى* مستطيل مربع.
حاصل ضرب منطقى دو قضيه، قضيهايست كه مساوى آنها باشد. مثل اينكه
بگوييم:
1- ج عدد تام است.
2- ج عددى است كه قابل قسمت به عدد اول، كه كوچكتر از عدد ج و بزرگتر
از واحد باشد، نيست.
3- اين دو قضيه برابر است با اين قضيه كه بگوييم: ج عدد اول است.
حاصل ضرب منطقى دو نسبت مثل: (س ن 1 ع) و (س ن 2 ع) قضيهايست كه در
آن تصريح شده باشد كه اين دو نسبت