responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 209

لاتين/Successio

تتالى به معنى آمدن چيزى در پى چيز ديگر است.

مثلا مى‌گويند: گرفتارى‌ها پشت سر هم آمد، يعنى در پى يكديگر آمد. ابن سينا گويد: «تتالى عبارت است از قرار گرفتن اشياء به نحوى كه چيزى از جنس آنها بين آنها فاصله نشده باشد.» (رساله حدود) و نيز گفته است: «آنات پى در پى نيستند» اين دو عبارت مى‌رساند كه تتالى در نظر ابن سينا، گاهى به معنى اتصال است و گاهى معنائى غير از اتصال دارد. تتالى در فلسفه جديد داراى چندين معنى است:

1- تتالى عبارت است از پيوند اجزاء مختلفى كه آنات متجاور را در برگيرند و با يكديگر متفاوت باشند، به نحوى كه به صورت يك نظام طبيعى يا مصنوعى مرتب و منظم گردند.

2- تتالى پيوند بين اجزائى است كه نظامى شبيه نظام اعداد داشته باشند، گر چه ممكن است اين اجزاء موجود در زمان نباشند. تتالى به اين معنى را سلسله نيز گفته‌اند.

3- همچنانكه تتالى به توالى اجزاء اطلاق مى‌گردد، به توالى مجموعه‌ها و گروه‌ها نيز اطلاق مى‌شود. در توالى مجموعه‌ها لازم نيست اجزاء مجموعه از يكديگر متمايز باشد. زيرا معنى تتابع در اينجا عبارت است از انتقال كل مجموعه از حالى به حالى، مانند توالى احوال شعور نزد برگسون، زيرا در نظر اين فيلسوف، شعور شبيه مايع دائم الحركة است، كه هر يك از حالات آن، متضمن تمام شعور است و حالات ديگر را در پى خواهد داشت. شعور داراى سيلان پيوسته‌ايست كه دال بر انتقال از حالى به حال ديگر حين توالى مستمر است، بدون اينكه اجزاء شعور از يكديگر متمايز باشد.

تثبيت‌

فارسى/ استوارى‌

فرانسه/Fixation

انگليسى/Fixation

لاتين/Fixatio

استوارى يا تثبيت در روانشناسى به معنى نقش بستن صورت محسوساست در لوح ذهن و استحكام اين صور تحت تأثير تكرار در احساس و ادراك است.

در روان‌كاوى (psych analyse( تثبيت به معنى تمركز دادن احوال شخصى و عواطف و حالات، در شخص ديگر است، مثل اينكه دختر عواطف خود را در شخص پدرش و پسر عواطف خود را در شخص مادرش متمركز مى‌كند.

و نيز تثبيت به معنى حفظ و نگه‌دارى عواطف و احوال نفسانى در دوره رشد، به صورت دوره كودكى است.

تجاذب‌

فارسى/ كشش متقابل‌

فرانسه/Interattraction

انگليسى/Interattraction

تجاذب در لغت به معنى تنازع است. مثلا مى‌گويند: بر سر چيزى تجاذب كردند، يعنى نزاع كردند. اما اصطلاحا به معنى جذب دو جانبه بين اشياء يا نفوس يا جوامع است. و اين به موجب صفات مشتركى است كه بين آنها وجود دارد.

مثلا مى‌گويند كشش مغناطيسى يا كشش روانى يا كشش اجتماعى.

تجانس‌

فارسى/ همگنى‌

فرانسه/Homogeneite

انگليسى/Homogeneity

لاتين/Homogeneitas

تجانس در لغت به معنى اتحاد در جنس است كه مجانست نيز گفته مى‌شود. شى‌ء متجانس يا همگن (Homogene( به چيزى گفته مى‌شود كه اجزاء آن طبعا متساوى و كيفا بدون اختلاف باشد. تجانس، هم به كل يك چيز و هم به اجزاء آن، اطلاق مى‌شود. مانند تجانس مكان يا تجانس واحدهايى كه از تركيب آنها عدد به وجود مى‌آيد.

هر چه تشابه بين اجزاء چيزى بيشتر باشد، تجانس آن بزرگتر است. مثلا در مورد مكان، تجانس كامل آن مربوط است به اينكه اجزاء آن در تمام جهات متساوى باشد. اگر جز اين بود، علم هندسه ممكن نبود و نيز نمى‌توانستيم شكلى را از

نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 209
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست