معنى، و گاهى يك لفظ واحد را براى معانى مختلف استعمال كردهاند. در
نتيجه، اشتباهات ناشى از استعمال الفاظ مترادف متواطى و متباين، كه براى شاعران،
خطيبان و اديبان [1] پيش آمده است، گريبانگير آنان نيز شد.
اين بىدقتّى موجب بروز بسيارى ابهامات و اشكالات و خطاها و اغلاط گرديد، حال آنكه
مىبايست آن چنان كه شايسته اهل علم و دانش است هنگام برخورد با الفاظ قريب
المعنى، به بحث و جستجو از علّت اختلاف در وضع كلمات بپردازند تا براى هر معنا لفظ
مناسب آن را به كار برند. اما اين دانشمندان در اين زمينه از اديبان و شاعران و
خطيبان تقليد كردند، در نتيجه دچار اصطلاحات پيچيدهاى شدند كه موجب پيچيدگى و
نارسائى اين علوم گرديد.
دليل اين امر چنانكه گفتيم اين است كه يك شخص واحد براى دلالت بر يك
معنى واحد، الفاظ مختلف به كار مىبرد، و يا براى دلالت بر معانى متباين، لفظ واحد
استعمال مىكند.
حال اگر يك نويسنده معين پاى بند به اصطلاحاتى كه خود برگزيده است
نباشد، وضع مترجمان متعدّد ديگرى كه در استعمال الفاظ، موافق او يا مخالف اويند و
خود نيز با يكديگر مخالفاند، چيست؟ در اين ميان تكليف خوانندهاى كه با زبان و
بيان بيگانه آشنا نيست، چيست؟ آيا آنچه اين مترجمان مىگويند و مىنويسند، براى او
قابل درك است؟
مقصود اصلى و هدف نهايى كه نويسنده و خواننده هر دو در پى آنند،
تفهيم و تفهّم است. حال اگر معانى الفاظ، در نظر گوينده چيزى، و در نظر شنونده چيز
ديگرى باشد، تفهيم و تفهّم چگونه ممكن است؟
تفاهم با الفاظى كه معانى آن متغيّر باشد، از خريد و فروش با پولى كه
ارزش آن در نوسان باشد، مشكلتر است. بنا بر اين، بر دانشمندان است كه در مورد
معانى الفاظ اتفاق نظر داشته باشند و اصطلاحات علمى را تثبيت كنند. تا اينكه
حقايقى كه در باطن الفاظ قرار دارند با تغيير آنها تغيير نيابند. كلمات در واقع
قلعه و سنگر معانى است و تثبيت اصطلاحات علمى، سنگ پايه ساختمان علم است حال اگر
اين ساختمان بر روى يك پايه لرزان بنا شود، به هدفى كه مقصود اصلى ساختمان بوده
است نمىرسد.
گاهى گفته مىشود كه اساس علم كشف حقايق است و حقيقت وقتى كشف شد، با
هر لفظى كه گفته شود به ادراك شنونده درمىآيد و مقصود اصلى از علم همين است. اما
اين سخن جنبه اساسى اصطلاحات علمى را مهمل مىگذارد و آن جنبه اين است كه مقصود
اصلى از وضع اصطلاحات علمى فقط درك شخص عالم نيست. زيرا شخص عالم، هر قدر زبانى را
كه براى درك معلوم به كار مىبرد، ناشايست و مضطرب باشد، مىتواند آن شىء را درك
كند. اما تثبيت اصطلاحات علمى فقط براى خود علما مفيد نيست بلكه براى معلّم و
متعلّم هر دو، مفيد است، چنانكه براى تمام خوانندگان مفيد است، در اين صورت هم
فايده تعليمى خواهد داشت و هم فايده اجتماعى.
فايده تعليمى آن، اين است كه تثبيت اصطلاحات، مستلزم تحديد معانى
الفاظ و توضيح آنهاست، به نحوى كه هر لفظى فقط براى موردى كه وضع شده است به كار
خواهد رفت و براى هر معنى فقط يك لفظ به كار خواهد رفت. در اين صورت كار معلّم و
متعلّم هر دو آسان است. وقتى معنى يك لفظ مشخص و معين باشد، تفهيم آن براى معلّم و
تفهّم آن براى متعلّم آسان است. همچنين الفاظ، وقتى منطبق با معانى باشد، استعمال
آن دقيقتر و صراحت آن كاملتر است. ما به تجربه دريافتهايم كه شاگردانى كه متون
فلسفى