- موجودة و لكن لمّا كانت كثيرة الخير طفيفة الشر لا يليق بالحكيم
إهمالها، هذا على مذهب أرسطو، و الشيخ تعرّض لمذهبه بعد بيان مشرب أفلاطون حيث
يقول في أواخر الفصل:
«بل نقول: إنّ الأمور في الوهم ...» فعلى أىّ وجه لا حاجة إلى
مبدإ موجود آخر للشرور.
و في شرح الديوان المنسوب إلى أمير المؤمنين عليه السلام للميبدي
بالفارسية: «حكما گويند هر چه موجود است يا خير محض است، يا خير او غالب است بر
شرّ او. و ترك خير كثير براى شرّ قليل، شر كثير است. گاه باشد كه انگشت مار گزيده
بايد بريد تا باقى اعضاء سالم بماند و در اين صورت سلامت مراد است و مرضى، و قطع
انگشت مراد است و غير مرضى. و اگر گوييم شرّ قليل براى خير كثير خير كثير است هم
راست باشد.
در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير
اوست
بر صراط مستقيم اى دل كسى گمراه
نيست
و تحقيق مقام آنكه خداى حكيم است پس مىداند كه احسن نظام و اصلح
اوضاع در آفريدن عالم چيست و قدير است پس مىتواند كه بر طبق علم خود عالم را خلق
كند و فياض مطلق است و هيچ بخل در او نيست پس آنچه داند و تواند به فعل آورد،
اكنون ميسر نيست كه هر جزء از اجزاى عالم در حدّ ذات خود بر احسن اوضاع باشد و
ملاحظه كل انسب است از ملاحظه جزء، بنابراين كل به احسن اوضاع مخلوق شده و نزد
ايشان قضاء و عنايت علم حق است به احسن اوضاع كل، و اگر چنين نمايد كه وضع جزوى از
أجزاء بهتر از آنكه هست مىتواند بود نه محل مناقشه است. و خواجه نصير الدين گويد:
بر حق حكمى كه ملك را شايد نيست
حكمى كه ز حكم او فزون آيد نيست
هر چيز كه هست آنچنان مىبايد
آن چيز كه آنچنان نمىبايد نيست
معمار كه طرح خانه مىكند شايد كه بعض اجزاء را بهتر از آنكه هست
طرح تواند اما طرح كل مقتضى آن باشد كه جز بر آن طرح واقع نشود كه هست.