responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد    جلد : 1  صفحه : 121

اگر با دقّت بيشترى به اين فرض بنگريم و تفاوت جوهرى آن‌را با فرض‌هاى بعد، در نظر آوريم، بايد بگوييم: در اين حالت، قرار گرفتن معقول در كنار عاقل و تعقّل آن «كالحجر فى جنب الإنسان» است. آيا اگر سنگى در كنار انسانى قرار داده شود، در وجود يا ماهيّت انسان تغييرى پديد مى‌آيد و آيا مى‌توان گفت: انسان با سنگ، متحد شده است؟

2. نفس كه جوهرى عاقل است، هستى خود را از دست داده و ويژگى‌هاى آن به همراه زوال هستى آن، زايل شده است. اين هم به فرمايش شيخ الرئيس دو فرض دارد:

و إن كان بطل منه ذلك، أبطل على أنّه حال له، أو على أنّه ذاته؛

و اگر آن‌چه پيش‌تر بوده، باطل شده است، آيا حال او باطل شده، يا ذات او؟

الف) حالى از احوال آن باطل شده، نه خود آن. در اين صورت، عاقل و معقول متّحد نشده‌اند؛ بلكه نوعى دگرگونى و تغيير حال، تحقق يافته است؛ مانند رسيده شدن سيب كال يا شيرين شدن غوره و ...

اين فرض با فرض پيش، تفاوت آشكار دارد و اگر نام آن‌را ارتسام نهيم، بسيار به جا است.

اين، نه مانند قرار دادن سنگ در كنار انسان است و نه مانند مغايرت مفهومى و يگانگى مصداقى است. او دراين‌باره فرمود:

فإن كان على أنّه حال له و الذّات باقية، فهو كسائر الاستحالات، ليس هو على ما يقولون؛

اگر حال او باطل شده و ذات او باقى است، همانند ديگر استحاله‌ها است و آن‌گونه كه مى‌گويند، نيست.

ب) عاقل، معدوم شده و به واسطه تعقّل، شى‌ء ديگر پديد آمده است.

در اين صورت نيز اتحاد عاقل و معقول، محقق نشده است؛ بلكه چيزى معدوم و

نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد    جلد : 1  صفحه : 121
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست