نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 102
بسيط كلر و سديم است. در صورت اوّل، جزء بسيط غير حال- يعنى ماده-
زوالناپذير و در صورت دوم، هر دو جزء بسيط غيرحال، ثابت و باقى است.
بنابراين، هرچند نفس به لحاظ حيثيّت تركيبى خود، زوالپذير باشد؛ ولى
به لحاظ جزء يا اجزاى بسيط غير حالّ خود، باقى و زوالناپذير است.
شيخ الرئيس در اينباره مىگويد:
فان أخذت لا على أنّها أصل بل كالمركّب من شىء كالهيولى و شىء
كالصّورة عمدنا بالكلام نحو الأصل من جزأيه.
مثال هيولا و صورت در كلام شيخ الرئيس به معناى انحصار مركّب در اين
نيست؛ بلكه مىتواند مثال ديگرى هم داشته باشد كه ما آنرا ذكر كرديم. هرچند
همانجا هم مركّب از هيولا و صورت مىباشند.
نقدى بر كلام شيخ الرئيس
اينكه نفس را مركّب بدانيم و بگوييم: اجزاى بسيط غير حالّ آن،
دستخوش فساد و زوال نمىشوند، مشكلى را حل نمىكند؛ چرا كه به فرض قبول اين مطلب،
بقاى جزء، ربطى به بقاى كل ندارد. هرگاه صورت جسم از بين برود، آنچه باقى
مىماند، جسم نيست. وانگهى هيولا هم به خودى خود باقى نمىماند؛ بلكه با از دست
دادن صورتى، پذيراى صورتى ديگر مىشود و جسمى غير از جسم قبل پديد مىآيد؛ مثلا
اگر سركه، شراب يا شراب، سركه شود، درست است كه هيولاى مشترك آنها باقى است؛ ولى
شراب و سركه مغايرت نوعى دارند. نفس هم اگر مركّب از هيولا و صورت باشد، با زوال
صورت آن، نفس زايل شده و هيولاى آن با صورتى ديگر، همراه گشته و شىء ديگرى پديد
آمده است.
فرض ديگر اين است كه نفس هممانند آب يا نمك طعام، مركّب از چند جزء
بسيط باشد. در اين فرض هم بقاى اجزا، به معناى بقاى خود نفس نيست. چه خود آن
نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 102