نام کتاب : شرح الإشارات و التنبيهات نویسنده : الرازي، فخر الدين جلد : 0 صفحه : 10
ابن سينا روى همين اعتقاد براى نخستين بار در بخش منطق «اشارات»،
«نجات» و «دانشنامه علائى» از مقولات بحثى نكرده و گفتگوى از آنها را به بخش فلسفه
اولى منتقل كرده است، و بسيارى از دانشمندان روش او را پسنديدهاند [1]. أمّا خواجه نصير الدّين طوسى در
«اساس الاقتباس» و «منطق تجريد» از مقولات سخن گفته است. او درباره اينكه جاى بحث
از مقولات در منطق است يا فلسفه در «اساس الاقتباس» مىگويد:
«واضع منطق، افتتاح اين علم بايراد ذكر اجناس عاليه كرده است كه آن
را مقولات عشر خوانند. و هر چند رأى متأخّران آنست كه تعيين طبايع كليّات چه عالى
و چه سافل، و اشارت باعيان موجودات چه جوهر و چه عرض، تعلّق بصناعت منطق ندارد، و
تحقيق مسائل اين نوع بر منطقى نيست و اشتغال باين مباحث در منطق تعسّف و تكلّف
باشد، امّا شبهت نيست كه صناعت تحديد و تعريف و اكتساب به مقدّمات قياسات بىتصوّر
مقولات كه اجناس عاليهاند، و تميز هر مقوله از مقولههاى ديگر ممتنع باشد.» [2]
ابن سينا در كتاب «شفاء» به تبع ارسطو از همه صناعات خمس نيز به طور
مفصّل بحث كرده است، ولى در منطق «اشارات» و «نجات» و «دانشنامه علائى» از صناعات
خمس فقط به بحث از برهان و مغالطه اكتفا كرده است و از خطابه و جدل و شعر سخنى به
ميان نياورده است، زيرا اگر هدف از فراگيرى منطق احقاق حقّ و اثبات واقع است، و
اعتقاد جازم مطابق با واقع جز از طريق «برهان» بدست نمىآيد، و اگر منطقى مىخواهد
كه نه خود در تفكّر گرفتار اشتباه گردد، و نه مغالطه ديگران او را به اشتباه
اندازد، و هم گرفتار شدگان در دام مغالطات را نجات دهد، بايد لغزشگاههاى فكر و
اسباب «مغالطه» را بشناسد. بنابر اين فرا گرفتن دو صناعت برهان و مغالطه بر طالبان
علم واجب است تا به كمك آنها حقيقت را آنگونه كه هست دريابند و از شرّ مغالطه و
مغالطه گران امان يابند. أمّا صناعتهاى جدل، خطابه و شعر چون خارج از اغراض منطق
(رسيدن به حقيقت و دورى از خطاى در تفكّر) مىباشند
[3] و غالبا براى صلاح مدنيّت و فايده عامّه مردم است [4] بحث از آنها در منطق ضرورتى ندارد.
بسيارى از دانشمندان اسلامى روش او را
[1] - ر. ك: شيخ شهاب الدين سهروردى در منطق «تلويحات» و «حكمة
الاشراق»؛ تفتازانى در «تهذيب المنطق» و كاتبى قزوينى در «مطالع و شمسيّه».
[2] - خواجه نصير الدين طوسى؛ «اساس الاقتباس»؛ دانشگاه تهران 1326
ه.؛ ص 34.