بمعرفة ويقين».
ولنعم ما قيل بالفارسيّة قريباً من مضامين هذه الرواية :
حاجيان آمدند با تعظيم * شاكر از رحمت خداى رحيم
آمده سوى مكّه از عرفات * زده لبيّك عمره از تنعيم
خسته از محنت و بلاى حجاز * رسته از دوزخ و عذاب اليم
يافته حجّ و عمره كرده تمام * بازگشته بسوى خانه سليم
من شدم ساعتى به استقبال * پاى كردم برون زحدّ گليم
مرمرا در ميان قافله بود * دوستى مخلص و عزيز و كريم
گفتم او را بگوى چون رستى * زين سفر كردنت به رنج و به بيم
تازتو باز مانده ام جاويد * فكرتم را ندامت است نديم
شاد گشتم بدانكه حج كردى * چون تو كس نيست اندر اين اقليم
باز گوتا چگونه داشته اى * حرمت آن بزرگوار حريم
چون همى خواستى گرفت احرام * چه نيت كردى اندر آن تحريم
جمله بر خود حرام كرده بُدى * هرچه ما دون كردگار عظيم
گفت نى گفتمش زدى لبيك * از سر علم و از سر تعظيم
مى شنيدى نداى حق و جواب * باز دادى چنانكه داد كليم
گفت نى گفتمش چو در عرفات * ايستادى و يافتى تقديم
عارف حق شدى و منكر خويش * به تو از معرفت رسيد نسيم
گفت نى گفتمش چو مى رفتى * در حرم همچو اهل كهف و رقيم
ايمن از شرّ نفس خود بودى * در غم حرقت و عذاب جحيم
گفت نى گفتمش چوسنگ جمار * همى انداختى بديو رجيم
از خود انداختى برون يكسو * همه عادات و فعلهاى ذميم