نام کتاب : زندگانى سيد الشهداء امام حسين(ع) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 38
2- انس بن مالك گويد: پيش امام حسين عليه السلام بودم كه كنيز
آنحضرت داخل شد و در حالى كه دستهاى گل براى آنحضرت آورده بود، به وى سلام داد.
امام به او فرمود: «تو را در راه خدا آزاد كردم».
عرض كردم: او به شما با دستهاى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيز
چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: «خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: «چون به شما
تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد».
3- يك اعرابى نزد امام حسين عليه السلام آمد و با خواندن قطعهاى
شعر، حاجت خود را مطرح كرد. قطعهاى كه وى خواند چنين بود:
- نوميد نشد آن كس كه اكنون به تو اميد بسته و آن كس كه حلقه در خانه
تو را به صدا در آورده است.
- تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدرت كشنده تبهكاران و فاسقان بود.
- اگر جدّ شما نمىبود، دوزخ بر ما فرود مىآمد.
وقتى وى اشعار خود را مىخواند، امام در حال خواندن نماز بود و چون
از نمازش فارغ شد رداى خود را كنار زد و چهار هزار دينار طلا برداشت و به آن
اعرابى داد و با سرودن اشعارى (به همان وزن وقافيه) فرمود:
- اين دينارها را بگير و بدان كه من از تو پوزش مىخواهم و نيز بدان