نام کتاب : هدايتگران راه نور نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 967
از او پرسش مىكرديم. در مجلس او چهل مرد حضور داشتند. عثمان بن سعيد
بن عمر عمرى در برابر آنحضرت بر پا خاست و گفت: فرزند رسول خدا! مىخواهم در باره
مطلبى از شما سؤال كنم كه خود بدان داناتر از منى. امام به او فرمود: بنشين عثمان!
عثمان ناراحت و خشمگين برخاست تا خارج شود. امّا آنحضرت فرمود: كسى بيرون نرود.
هيچ كدام از ما بيرون نرفتيم. تا پس از ساعتى كه امام، عثمان را با صداى رسا ندا
داد. عثمان روى پاهايش برخاست.
امام فرمود: آيا شما را به خاطر مطلبى كه آمدهايد، آگهى دهم؟ همه
گفتند:
آرى اى فرزند رسول خدا! فرمود: شما آمدهايد تا در باره حجّت پس از
من سؤال كنيد: همه گفتند: آرى. ناگهان پسرى را ديديم مثل پاره ماه، شبيهتر از هر
كسى به امام عسكرى! فرمود: اين پس از من پيشواى شماست و جانشين من بر شما. او را
فرمان بريد و پس از من به تفرقه دچار نشويد كه در دين خويش به هلاكت افتيد. بدانيد
كه شما پس از اين روز او را نخواهيد ديد تا عمرش كامل گردد. از عثمان بن سعيد آنچه
را مىگويد بپذيريد و فرمان او را اطاعت كنيد. كه او جانشين امام شماست و كار به
دست اوست». [1]
دوره امامت، چگونه آغاز شد؟
خلفاى عبّاسى بنابر عادت معمول خويش، هر گاه فرصتى براى كشتن اولياء
اللَّه مىيافتند، فوراً آنها را به زهر از پاى در مىآوردند.
معتصم نيز، امام حسن عسكرى عليه السلام را به زهر شهيد كرد و سپس در
صدد يافتن فرزندِ آنحضرت بر آمد تا او را نيز از ميان بردارد و به خيال خويش
دنباله امامت را نيست و نابود گرداند.