نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 98
مىيابيم كه بدون هيچ تغيير و تبديلى همچنان به حال اوّل خود مانده
است» [1].
امّا داستان اختلاف جوامع در منطق و سپس در ارزشهاى برخاسته از آن-
از نگاه برگسون- نزد ليوى بريل خيال و پندارى پر بار است، زيرا آدميان در طى نسلها
در ذات و انديشه با هم اختلافى ندارند [2].
دكتر قبارى به هنگام انتقاد از تلقّى «اخلاق» به عنوان پديدهاى
«اجتماعى» (كه بر اساس شرايط تغيير مىكنند) مىگويد: «اخلاق- حتّى به عنوان علم
عادات- نمىتواند از مادرش فلسفه جدا باشد و ممكن نيست از بنيانهاى فلسفى در
زمينههاى اخلاق، مسائل خير، شر، بد شگونى، خوش بينى، وجدان اخلاقى و وظيفه كناره
گيرد. همه اين قضايا اگر بدور از ملّتها و عادتهاى جزئى آنها كاويده شوند، بالاترين
درجه فلسفه خواهند شد. «دين» آنگونه كه طرفداران مكتب اجتماع ادّعا مىكنند
پديدهاى «اجتماعى» نيست كه بتوانيم آن را از پژوهش مجموعه آيينها و شعائر دينى
بيرون آوريم، بلكه «دين» با منابع خود در دل و وجدان از راه «خلوص نيّت» در
رويكردها، تعبّد و مناجات بدور از هر گونه شعائر و آيينى در پيوند است»
[3].
از آن جا كه فطرت دينى در آدمى نهاده شده شعائر اجتماعى و آيينهاى
عمومى دين ايجاد شده و عكس آن صحيح نيست. احساس ضرورت عبادت، سبب وجود مسجد گشته
است، ولى عكس آن نادرست است، چنانكه احساس گرسنگى موجب ايجاد رستوران و نه رستوران
سبب گرسنگى گشته است.
حتّى دوركهايم هنگامى كه مىخواهد دين را از جز آن جدا كند واژه
مقدّس را به كار گرفته و مىگويد: از نگاه عقايد، پديدهها و جهان به اشياء مقدّس
و غير مقدّس تقسيم مىشوند، و اين تقسيمبندى را ويژگى جدا كننده انديشه دينى
دانسته است، حال درجه سادگى و پيچيدگى آن هر قدر هم كه مىخواهد باشد
[4].