نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 88
نيست. اين يك اصل بنيادين است كه به خواست خدا به مناسبت ديگرى از آن
سخن خواهيم گفت، زيرا آدمى هنگامى كه تابع عوامل مادّى (اجتماعى، فردى و يا نظاير
آن) مىگردد مىتوان رفتار او را بر پايه اين عوامل سنجيد، در حالى كه اگر تابع
آنها نباشد ديگر چگونه مىتوان او را با اين عوامل مقايسه كرد؟
سوم- انديشهاى كه كانت آن را تبيين كرد، انديشهاى كه
فلسفه اخلاق را به قياس ميزان مقابله انسان با عوامل مادّى و يا تبعيّتش از اين
عوامل قرار داد كليد پژوهش پديدههاى انسانى (روانشناسى، علوم تربيتى، جامعهشناسى
و علم فلسفه تاريخ) به شمار مىآيد.
امّا پيرامون ابعاد ديگرى كه با آن موافق نيستيم اشارهاى گذرا
خواهيم داشت و تفصيل آن با پژوهش فصول ديگر اين كتاب دانسته خواهد شد:
1- غفلت از نقش عقل (همان نور الهى كه از جان و از جسم انسان متمايز
است)؛ نورى كه حريم ذات را همچون آفاق حيات روشنى مىبخشد. بدون توجّه به اين نور
چگونه مىتوانيم به درستى اوامرى اطمينان يابيم كه از ذات صادر مىشود؛ اوامرى كه
معمولًا با هوى، هوس، وسوسههاى شيطانى، تمنيّات و گمانپردازيها در هم آميخته
است.
اگر عقل بخشى از ذات باشد نخواهيم توانست ميان آن و شهواتى كه آن نيز
از ذات صادر مىشود جدايى بيفكنيم. عقل، نورى فرامادّى است كه خداوند به هر يك از
بندگانش كه بخواهد و به هر كيفيّتى كه خود اراده كند مىبخشد و بدين ترتيب او
خواهد توانست نخست ذات و در پى آن حيات خود را كشف كند و ميان خير و شر تفاوت نهد
و درست را از نادرست و دانايى را از نادانى جدا كند.
بدون كشف اين نور و اطمينان از آن، مناقشههاى منطق مادّى پيرامون
پيشفرضها (كه ثوابت علم و اخلاق را تشكيل مىدهند) به رغم نادرستىشان
بطلانناپذير خواهند بود.
2- اگر چه كانت به اصول ثابتى براى اخلاق باور داشت، ولى منطق او، كه
نفس را اصلِ شناخت و سپس اخلاق قرار داده، به ديدگاههاى دور از حق انجاميده و اين
نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 88