نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 287
سركشترين شيوههاى ديكتاتورى در عصر حاضر انجاميد يا دست كم بگوئيم
آنها را توجيه كرد در حقيقت در فلسفه هگل (1831-
1770 م) بهترين پشتوانه و ياور را براى خود يافت. اين فلسفه كدام است كه
به نظر برخى بايد آن را بازتاب مستقيم هرج و مرجى دانست كه در دوران انقلاب بر
فرانسه حاكم بود؟
فلسفهاى كه به نظر من بهترين نمايانگر روح آلمان دراين برهه از
تاريخ و حتّى تاريخ معاصر است.
فلسفه هگل براساس گردآورى همه انديشهها و ديدگاهها استوار است و در
حقيقت بايد آن را شيوه جمع ميان مكاتب مختلف دانست و منطق موجودِ آن براساس تز،
آنتى تز و جمع ميان آن دو يعنى سنتز براى رسيدن به اين هدف، وضع شده است.
از اين جا بود كه فلسفههاى پس از او به عنوان ادامه راه اين مكتب-
عليرغم تناقض آشكارى كه با يكديگر داشتند- رخ نمودند.
هگل «هدف حقوق را تأمين آزادى اراده انسان مىداند، ولى اضافه مىكند
كه آزادى را نبايد با اميال و هوسهاى خصوصى اشتباه كرد. آزادى تنها در چهارچوب نظم
قابل پذيرفتن است و هيچگاه نمىتواند به بهاى برهم زدن آن مورد حمايت قرار گيرد.
مظهر اين نظم و نگهدارنده آن دولت است. [1]»
به نظر او: «فرض اختلاف بين حقوق و دولت، و سياست و اخلاق در هيچ
صورتى ممكن نيست.
دولت نفع عموم را بر نفع فرد مقدّم مىدارد و مىتواند، اگر لازم
شود، فرد را فداى كل كند. [2]»
هگل به ضرورت تدوين قانون معتقد است و به اينكه نمىتوان به عرف
اعتماد كرد. او در وضع قانون به منطق معروف خود يعنى «ديالكتيك» تكيه مىكند؛ يعنى
هر حقيقتى را در تقابل با حقيقت ديگر قرار مىدهد سپس آن دو را به صورت حقيقت
كاملى با يكديگر گرد مىآورد. به عنوان مثال آن گونه كه «پاترسون» نمودارى از
ديالكتيك هگل به دست داده و مىگويد:
1- (تز) بر نهاد يا حكم: حقوق بايد به صورت قانونِ نوشته گردآورى
شود،