نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 106
علم را بشناسند. علم اشياء را كشف مىكند و خود را نيز كشف مىكند،
ولى نه چنانكه اشياء را كشف مىكند، پس علم هنگامى كه حقايق را كشف مىكند به آنها
احاطه پيدا مىكند، ولى هنگامى كه خود را كشف مىكند، آن را به عنوان احاطه كننده
و نه احاطه شونده كشف مىكند. پس هر چيزى را كه ما، مانند ديگر چيزها آن را
مىشناسيم (شناخت احاطه) آن چيز علم نخواهد بود، زيرا علم، احاطه دارد و چيزى بر
آن احاطه ندارد و بدين سان علم با آثارش شناخته مىشود و از جمله آثار آن كشف اشيا
و احاطه بدانهاست، و كشف شدن آن با اشيا از آثار آن نيست.
بدين ترتيب، حقيقت علم را نمىتوان شناخت، و فلاسفهاى كه مىكوشند
حقيقت علم را بشناسند تنها دادههايى از علم و نه خود علم را شناختهاند.
دوم- آنها نفهميدهاند كه علم، نورى الهى است، با اين
ويژگى كه به ذهن براى كشف موضوع، پرتو مىبخشد، پس علم، ذهن نيست تا به يگانگى
ميان ذهن و موضوع اعتقاد يابيم، چنانكه از سنخ ديگر اشياء هم نيست تا با آنها
بسنجيمش. علم نورى كاشف و نه پديدهاى مكشوف است. همانگونه كه آتش مىسوزاند و
آب، روان مىشود و باد گياهان را باردار مىكند، علم نيز كشف مىكند و غفلت از
اينكه علم نورى است، نه از ذات اشياء و نه از ذات انسان، فلاسفه را به سرگشتگى
كشانده است. اگر اشياء و پديدهها نور مىبودند ديگر چيزى از آنها پنهان نمىبود،
و اگر ذات هم نور مىبود باز هيچ چيز از آن پوشيده نبود. هرگز چنين نيست و صفت علم
غير از ذات بشر است و خداوند آن را به ذات بشرى ارمغان مىكند و بدين سان «علم
آدمى» از نزد خداى متعال است كه به هر كه خواهد و آن قدر كه اراده كند ببخشد.
علم نه تنها حقايق را كشف مىكند، بلكه اطمينان كافى را در مكشوفات
خود به آدمى مىدهد.
پس اطمينان به علم از ذات علم بر مىخيزد و هرگاه حقايق را كشف كرد
آن را جداى از ذهن بشر و جداى از خود علم مىبيند كه پارههاى آن هم از يكديگر
مستقل مىباشند، اگر چه به يكديگر نياز دارند، نيازى كه علم با آن، مخلوق بودن و
پرداخته شدن آنها را به اثبات مىرساند.
نام کتاب : مبانى تشريع اسلامى(3) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 106