نام کتاب : ايمان زيربناى شريعت نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 91
ب- حقايق ايمان:
در روايت ديگرى امام على عليه السلام حقايق ايمان را بيان مىفرمايد.
حبّة العرنى روايت مىكند: در حالى كه من و نوف در حياط قصرالاماره خوابيده بوديم
ناگاه اميرالمؤمنين عليه السلام را در دل شب ديديم كه دست خود را همچون شيفتهاى
سرگشته بر ديوار نهاده و مىفرمايد:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ...
تا پايان آيه. حبّه مىگويد: سپس امام اين آيات را خواند و همچون كسى كه عقل از
سرش پريده باشد از كنار ما گذشت و به من فرمود:
«اى حبّه! تو خواب هستى يا بيدار؟» عرض كردم:
بيدار هستم. تو كه چنين مىكنى ما ديگر چه كنيم! حضرت چشم خود را فروبست و گريست و
سپس به من فرمود:
«اى حبّه! همانا خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است، اى
حبّه! هيچ چيز حجاب ميان من، تو و خدا نيست.» حبّه
مىگويد: امام عليه السلام فرمود:
«اى نوف! تو خواب هستى؟» نوف عرض
كرد: نه، يا اميرالمؤمنين من خواب نيستم و امشب بسى گريستهام. امام عليه السلام
فرمود:
«اى نوف! اگر امشب از ترس خدا بسى بگريى چشمانت فردا در برابر
خداوند عزّ وجلّ روشن باد. اى نوف! قطرهاى از سر هراس از چشم مردى فرود نغلتيده
مگر آنكه درياهايى از آتش را خاموش مىكند. اى نوف! منزلت هيچكس نزد خدا بزرگتر
از كسى نيست كه از ترس خدا بگريد و براى خدا عشق بورزد و براى خدا كينه توزد. اى
نوف! هركه در راه خدا عشق ورزيد عشق او را تنها به خود اختصاص نمىدهد و هركه در
راه خدا كينه توزد به سبب كينه در راه خدا شرّى بدو نمىرسد و دراين هنگام است كه
حقايق ايمان را به كمال رساندهايد. [1]»